خودت رفتی ولی عشقت نرفته
من عاشق تر شدم هفته به هفته ...
ربات.
وقتی صداش میکنم و میگه جان
حواسش هست به لرزش دستام ؟!
(میخواستم چیز دیگه ایی بنویسم اما شما قافیه را دریاب :) ! )
ربات.
از رفتن های با خداحافظی متنفر بود
از رفتن های بی خداحافظی متنفرم
انگار حس میکنم واسه طرف مقابل اندازه خیار ارزش نداشتم :/
ربات.
همه شعرهاش رو توی دفترم نوشتم
ولی فقط این یه دونه حرفش همیشه تو ذهنم ثبت شده
گاهی نمیشود که نمیشود .......
هر بار که میخونم یک دقیقه سکوت میکنم و به عمق فاجعه پی میبرم :(
ربات.
من چقدر با احساس واسش وقت گذاشتم و نوشتم
و چقدر بی احساس و سرد خوند و صفحه رو بست .
ربات.
و شاید تقدیرش چنین بود که لحظه هایی از عمرش را با تو همدل باشد ...
ربات.
یه روز میدونستم یکی میاد
و به همه استرس ها
سخت گرفتن ها
گریه ها
افسردگی ها
بدبختی ها
خستگی ها
پایان میده ....
۱۷-۱۹ مرداد
ربات.
اصلا من بد...
من که همون اولشم داوطلبانه قبول کردم بد بودن رو.
ربات.
بلدی یه مدتی خودت بمونی ؟؟
نری؟؟
سرد نشی؟؟
یه مدتی اصلا حوصله ناز کشیدن ندارم
پس اگه ممکنه خودت باش و بمون .
آقای ربات- حرف دل
اصلا میدانی ؟
من خدا را در بین فرمول های فیزیک یافتم !
من خدا را در بین مسائل شیمی یافتم ! در بین مفاهیم ژنتیک !
خبری از خدا نبود .. در کتاب دینی هایم
خدا را بیاب
نه در بین نماز های شبت
بلکه در بین شب بیداری هایت برای علم آموزی :)