دیروز سر یک مسئله خیلی گیر کردم و تقریبا 45 دقیقه روش فکر میکردم
فکر کردم - راه حل ریختم ولی به جواب نرسیدم
خیلی داغون شدم،اعصابم بهم ریخت و باز دوباره حرفای معلمم یادم اومد
"تو توی ریاضی هیچی نمیشی" ، "تو مهارت ریاضی نداری" ، "تو استعداد ریاضی نداری"
این حرفا ها مثل یک فرفره توی سرم میپیچید و میپیچید و ...
خیلی جالب بود وقتی مسئله بعدی رو هم نگاه کردم دقیقا شکل همون مسئله بود ولی با اعداد متفاوت
حالا من دو تا معادله داشتم که حل نمیشد
و دوباره داغون شدم
خلاصه شب شد و این مسئله ها حل نشد که نشد
و من ماندم و سکوت شب و دو معادله لعنتی
خوابم برد و توی خواب دیدم که دارم پرت میشم از یه دره
زیاد برام عجیب نبود چون همیشه از این خواب ها میبینم
ولی وقتی که صبح با آرامش خاصی بیدار شدم نگاهم به کتابم افتاد
و دوباره یاد مسئله ها افتادم
خیلی با خودم کلنجار رفتم که دوباره بیام سر مسئله ها
ولی
وقتی کتاب رو باز کردم ، مسئله ها غیب شده بودن
دیگه معادله ایی وجود نداشت
اونا رفته بودن
یعنی اونا فقط توی سر من بودن ؟ یک توهم بود یعنی ؟!
این روزها خیلی عجیب است
لااقل برای من
ساعتی در تلاشم و ساعتی را بیهوده میگذارنم
نمیدانم آینده چه خبر است....
آقای ربات.
- آقای ربات
- يكشنبه ۲۱ شهریور ، ۱۱:۰۷ ق.ظ
- روزنوشت
- بازدید : ۴۲۰
تعداد نظرات این پست ۵ است ...
دقیقا معلم دیفرانسیل پیش دانشگاهی منم همین حرف رو به کل کلاس زد یعنی گفت من میدونم شما نمیتونید.شما ریاضیی نمیفهمیدو کلی حرف دیگه
اما من تونستم
خواستن توانستن است
حرف های بیهوده معلمت رو هم از ذهنت دربیار
موفق باشی
خیلیا توی مسیر زندگی ؛جلوی راه ادم سنگ میندازن
خانواده من هم همینجور بودن
کلن به هدفت فکر کن و عاشقانه برای رسیدن بهش بجنگ
موفق باشی
البته قطعا خواهی شد اگه تمام تلاشت رو بکنی