دیشب انقدر خسته بودم که یادم رفته بود گزارش روز دوم رو بنویسم برای همین الان دارم روز دوم و سوم رو با هم مینویسم.

دیروز:

از روتین تکراری که صبح پاشم و سریال ببینم تا ظهر خارج شدم و برای روزم برنامه ریزی کردم و تونستم درس بخونم! روز 1 رو هم جبران کردم (از لحاظ درس خوندن) و یکمم از کارایی که تراپیستم گفته بود رو انجام دادم و حس خوبی داشتم. شبش از خستگی تا افتادم روی بالشت، خوابم برد و خوابشو دیدم... در واقع خواب عروسیمون رو دیدم :))))

 

و امروز:

با حس خوبِ خوابی که دیده بودم بیدار شدم و روزمو شروع کردم، یوتوبم به درآمدزایی رسید و این پروسه تا ظهر طول کشید که کاراشو انجام دادم. بعدش ذوقشو داشتم که بهش پیام بدم. وقتی تایید شد همه چی، اولین نفر به میم گفتم و اونم خوشحال شد... کاش میشد خوابمم براش تعریف میکردم! اما خب...

 

خلاصه که راه افتادم... تا ببینیم به کجا میرسیم :)

  • آقای ربات
  • سه شنبه ۴ مهر ، ۰۰:۱۴ ق.ظ
  • بازدید : ۲۰
۰ موافق نظرات شما ( ۰ )

ساعت 11 و نیم از روز اولی هستش که این مسیر رو شروع کردم. کتاب تست باکتری رو میخواستم صبح بخونم باز کردم و دیدم اشتباه چاپی شده و ده صفحه اولش رو از یه کتاب دیگه زدن! تا زنگ زدم به انتشارات و اونا 10 صفحه اول رو برام فرستادن ظهر شد. یه خورده هم درگیر کارای درآمدزایی یوتوبم بودم.

اشکالی نداره. فردا تست زدن رو شروع میکنم. اون فصلی که قرار بود امروز بخونم رو زیاد خوندم. فردا بیشتر به برنامه ام میرسم. فردا بهتر از امروزم هستم...

امروز بهم پیام داد..از حالم پرسید...به نظرت غرور چیز خوبیه؟ من میگم نه... من میگم این فاصله ای که ایجاد شده اگر غروری وجود نداشت الان تموم شده بود. نمیدونم... بگذریم...

همین که ازت خبر دار باشم... بدونم هستی... خیلی خوبه... اگر اتفاقِ خوبِ دیگه ای هم بیوفته که چه بهتر...

 

از روز 1 خیلی راضی نیستم ولی حالم خوبه پس... اره :) فردا بهتر میشم.

  • آقای ربات
  • شنبه ۱ مهر ، ۲۳:۳۵ ب.ظ
  • بازدید : ۲۵
۰ موافق نظرات شما ( ۰ )

صفحات دیگر