همانی که فکر میکردم پاک ترین است

کثافت ترین بود

همانی که فکر میکردم آرام جان من است

طوفان دلم شد

این خوبی ها 

این خوشی ها 

فقط گرد و خاکی بود 

که روی ظاهر اصلی اش مانده بود 

تا وقتی که آمدم

مثل باد

وزیدم

عشق ورزیدم

و گرد و خاک ها را از رویش تکاندم

و شد یک آدم دیگر 

در تضاد کامل 

قبولش سخت بود و هست

به خاطر همین ها

از زندگی سیر شدم

پیر شدم

خیره شدم 

به پوچی زندگی 

کاش 

آن روز که مثل باد می وزیدم

و گرد و خاک ها را میبردم

خودم را هم میبردم

به یک زندگی دیگر 

انتخابم اشتباه بود

یا اشتباهم انتخابی بود ؟

نمیدانم

اما 

نمیدانم چرا هیچوقت دیگر نتوانستم برگردم

از راهی که رفتم

و به حقیقتی که رسیدم...


دوازدهم تیر ماه سال هزار و سیصد و نود و هفت

متنفرم از این تاریخ ها.متنفرم از زندگی ها.


آقای ربات.

۱ موافق نظرات شما ( ۱ )

جنگ بین بدی ها و خوبی ها

بین تاریکی و روشنایی

بین زندگی و مرگ

بین فقر و ثروت

بین تنهایی و شلوغی 

خنده و گریه

راست و دروغ

حقیقت و ...

حقیقت و چی ؟؟؟

اونقدر تلخ و کثیفه که حتی اسم هم نمیتونی روش بذاری

اونقدر قبول کردنش سخته که از درون منفجر میشی 

مخصوصا اینکه دیر متوجه بشی 

اینکه آدما میتونن هزار شخصیت داشته باشن

وحشتناکه .. 

الان که دارم اینو مینویسم

ممکنه غلط املایی تو نوشته ام زیاد باشه چون

دست هام میلرزه

و سرد شده 

و لمس شده

و لعنت به این جنگ نامعلوم

که باعث تمام این حال بده

من از این جنگ ها خسته ام :(

کاش کسی باشد و صلح کند

کاش کسی باشد و سواستفاده نکند 

از احساسات 

از افکار ها 

از رویابافی ها

کاش :(


+من لعنتی ؟ یا توی لعنتی ؟

ربات

۰ موافق نظرات شما ( ۰ )

طعم تلخ خون 

رنگ سیاه بغض 

تنهایی به اندازه یک بغل

ترس به وسعت عرق پیشانی ام

آشفته به اندازه تمام کاغذ های سیاه و سفید پخش شده روی میز

خسته ام از این زندگی کثافت


یک باد خشک و گرم

چهار دیوار به عرض یک متر و ارتفاع شصت هزار پا

سه مداد ، سه کاغذ ، سی هزار حرف

سکوت .. به اندازه تمام جهان

خسته ام از این زندگی کثافت


یک کلاغ روی تیر برق

یک هوای خاکستری پر از ابر

ساعتی که پیوسته میرود

غروب و صدای اذان

خسته ام از این زندگی کثافت


تیرآهن

صدای زوزه سگ

هوا گرگ و میش

زمین سرد

خسته ام از این زندگی کثافت


جنگ از درون ، از بیرون

وجودم سنگ و بی روح

سردرد ، سردرد ، سردرد

مات ، مات ، مات

خسته ام از این زندگی کثافت


...

خسته ام از این زندگی کثافت

خسته ام از کثافت تمام جهان

...


+هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست (هر هشت ساعت یک بار غرغره شود.)

آقای ربات . 

۱ موافق نظرات شما ( ۳ )
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نظرات شما ( ۹ )

بهانه چرا ؟؟

وقتی میگفتم عکست را بفرست ببینم

هی خودت را میزدی به خواب

هی بیدار میشدی گیج بودی 

پیام هایم را سین نمیکردی 

اما در اینستاگرام هر 5 دقیقه استوری و پست میگذاشتی ! 

بهانه دیگر چرا ؟؟

میگفتی اینترنتم کم سرعت است !!! 

بانو جان ، کم سرعت ترین اینترنت دنیا را هم اگر داشتی 

بعد یک ساعت حتما پیامم به دستت میرسید و بعد یک ساعت دیگر حتما پیامت به دستم میرسید..

بهانه چرا ؟؟؟



ربات.

۱ موافق نظرات شما ( ۳ )
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نظرات شما ( ۴ )
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نظرات شما ( ۰ )
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نظرات شما ( ۵ )
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نظرات شما ( ۳ )
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نظرات شما ( ۴ )