قسمت اول مورفین 6 از اینجا...

سکوت بینمون رو آهنگ توی ماشین شکست ..

'با تو بهترین دقیقه ها رو دارم 

جز تماشای چشات کاری ندارم 

کاشکی دریای نگات برای من بود 

عطر خوشبوی تو در هوای من بود 

اگه تنهام و کسی دور و برم نیست 

واسه اینه جز تو فکری در سرم نیست ..

کاشکی این دقیقه ها همیشگی بود 

این دقیقه ها تمام زندگیم بود 

کاشکی پلکات راه چشمات رو نمیبست 

آخه چشمای تو دیوونه کنندس .... '

آره .. خیلی دیوونه کننده اس ......

آخ که چقدر میخواستم این لحظه ها تموم نشه .. زمان واسته ...

بارون شدید تر شده بود ... شیشه ماشین رو دادم پایین و سرم رو از ماشین آوردم بیرون تا بارون صورتم رو بشوره 

این بغض لعنتی رو بشوره و ببره تا بتونم حرف بزنم و بگم 

بگم ببین .. ببین عزیزم ... من دلم بند غیر تو نمیشه .. نمیشه که فراموشت کنم 

گفته بودی میشه .. زندگی سخته اما با همین سختی میشه زندگی کرد .. گفتی میپره از سرم 

گفتی فراموش میشم .. من جایی برای عشق تو ندارم...

نمیتونم یه رابطه رو شروع کنم ...میفهمی ؟؟ تموم دغدغه ام کارمه ... 

یه لبخند خشک شد رو لبام اما هنوز بود 

هنوز داشتمت ... هنوز نگرانم بودی .. اگه جایی تو دلش نداشتم چطور میتونست نگرانم شه ؟ 

خستگی داد میزد تو چشماش ..چشماشو که بست گفتم حواسم به چشمات نبود که زود درد رو میگه ..

خندید .. میدونست چطور خوشحالم کنه .. اگه تو دلش نبودم چطور هنوز میدونست دیوونه وار بستنی دوست دارم  ! 

مزه اش کنار اون و بارون بینظیر بود ... 

تو راه برگشت که شب که شد رو گذاشت... یعنی تموم حرفش به من همین بود ؟؟؟ شاید ... 

' آدم بودم دلم رو شیدا کردی .. 

وای تو منو رسوا کردی ..

حوا بودی دلم رو رسوا کردی ..

وای تو منو پیدا کردی ! '

هه....

وقتی رسیدیم دوست نداشتم ازش خداحافظی کنم ولی مجبور بودم ..چون به اون ساعت لعنتیش خیره بود ...

در و باز کردم و پیاده شدم و برگشتم دیدم داره نگام میکنه ...

گفتم دوستت دارم .. 

در و بستم 

نخواستم صورتش رو ببینم که رنگ آه و پوزخند و نخواستن داره ...

دلم میخاست نره .. اما رفتنش رو دیدم .... 

سرم رو میگیرم بالا .. به ساعت لعنتی و بزرگ خونه ام خیره میشم .. دو ساعت گذشت یعنی ؟؟؟؟

اشکام رو پاک میکنم و میگم ... 

عشقه دیگه ... عذابش هم همینقدر شیرینه ... !

من شیدا میکنم قلب زخمیش رو ... با همون تیکه های شکسته قلبم که هیچوقت دیگه مثل سابق نشد ... نشد که نشد ....

شب که شد .... شب که شد عزیزم .. .

همش بیا به خاطرم .. :(

شاه مجنون و عاشق .. وای که دیدن داره ! ... بیا و ببین ... 

بیا و ببین ....

 

ببین ...

 

 

ربات.

تعداد نظرات این پست ۵ است ...

هعییییی :(
اولیشم خوندی دیگه ؟! :|
اره
خب خوبه ! 
۲۳ آبان ۹۶ ، ۱۸:۳۷
یک خوندم
دو خوندم
:)
آفرین ! 
آفرین ! 
:)
۲۴ آبان ۹۶ ، ۰۹:۵۹
آخه مگه میشه دوسش نداشت؟مگه میشه عاشقش نبود؟مگه میشه دیوونش نبود؟بستنیو میگم خخخخخ:)
این همه زحمت کشیدید مهره هارو چیدید میومدید یه دس شطرنج میزدیم خوووووووووو...
کلا داستان باحالیه:)
دارم میبینم:)
خخخ بله ! واقعا نمیشه !! 
عه نمیدونستم بازیکن شطرنج داریم اینجا ! 
خخ .. نظر لطفتونه ! 
چی رو میبینید !؟ 
۲۵ آبان ۹۶ ، ۰۱:۱۲
شاه مجنون و عاشق دیگهههه:)
خخخخخخخخخخخ :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">