خط میزنم

اسم خودم را

جلوی تخته سیاه زندگی

خط میزنم و تمام نمیشوم

خط میزنم و هنوز هستم و به خطخطی هایم نگاه میکنم

آینده را میخوانم

مرور میکنم

هر لحظه، هرکجا

چند شبی است نخوابیده ام

خواب را نیز خط زده ام

شب ها نمیخوابم و آرزوهایم را خط میزنم

زیادند

مثل ساعت های لحظه های جنونم

صبح به صبح تمام عقده های 20 سال زندگی ام بالا می اورم و یک صبح خیلی عالی را شروع میکنم

خط میزنم

زمین و زمان را خط میزنم

متنفرم از آینده های احتمالی

از فکر به این که چه میشود

اگر این نشود

اگر آن نشود

چه میشود؟؟

چ میشود ؟؟!

الفبا را خط میزنم

دفتر نت هایم را خط میزنم

در دنیایی که همه پوچ میخندند من پر گریه میکنم

اشک هایم را خط میزنم و زندگی باز ادامه دارد

ادامه دارد

تا وقتی که من در یک روز خیلی عالی در وان حمام رگم را خط بزنم..!

  • آقای ربات
  • دوشنبه ۳ تیر ، ۲۳:۳۲ ب.ظ
  • بازدید : ۲۱۹
۱ موافق نظرات شما ( ۰ )

پرسه زدن در شهر گذشته

حوالی میدان خاطره ها

سرگردان دنبال یک آدرس خاص

طی کردن کوچه های غریب

خودم را بعد از ساعت ها زمزمه کردن شعرهای دبستان

جلوی همان در قدیمی پیدا میکنم ، لا به لای رنگ های رفته اش

روی کلید زنگی که پوسیده

سکوتی خاص

مثل گرد و غبار روی طاقچه های مادربزرگ

همه جا نشسته

اتاق های خالی

صدای خنده های شلوغ را میدهد

اشک های سرد و یخ زده ام روی آینه تکه تکه شده روی زمین مینشینند

صدایی می آید ، سرم را برمیگردانم

کبوتری میپرد

روی چوب های قدیمی پنجره منتظر است

انگار منتظر رفتن من

انگار ترس از ناامن شدن لانه اش

نگاهش میکنم

من نیز میترسم

از تمام این ناتمامی ها میترسم 

از صدای اذانی که شروع شد میترسم..

من نیز میروم

چند قطره اشک روی زمین

رد سه انگشت روی قاب عکس قدیمی

پنجره ای باز شده

یک عمر حسرت باز نیامدن دیروز ها

جا میگذارم و میروم

...


آقای ربات.

۱ موافق نظرات شما ( ۰ )

جنگ روشنایی و تاریکی
اذیت شدن چشم ها پشت پلک
صدای گردش خون
رسیدن به جنون
بی قرار و آشفته
جنگ سکوت و صدا
نت های ناکوک ساز
ناله های هیولاهای ذهن
جنگ گرمی و سردی
فرورفتن تمام درون در آتش
فرو رفتن تمام بیرون در یخ

خوب گوش بده
صدای لخ و لخ پاهایش را میشنوی ؟
صدای کشیده شدن تبرش را روی زمین ؟
صدای خورد شدن استخوان هایم را زیر دندان هایش؟

خوب گوش بده
صدای خنده های آن دو کودک را چه ؟ آنها را میشنوی ؟
صدای قرچ و قرچ مغزم لا به لای دستان پر از شوق توپ بازی را میشنوی ؟
صدای سرد موزاییک ها را ؟

هیچ دری را تا از پشت آن خبر نداری باز نکن
هیچ حرفی را تا مطمئن نیستی چه شکلی تلفظ میشود بیرون نده
هیچگاه نخواهی فهمید چه میگوییم
من
راوی جنگی تمام شده ام
که هیچکس به بازماندگان شیمیایی اش کمکی نکرده و نمیکند
دور شهر من
یک حصار با نوار باریک دور شوید کشیده شده
یک نوار قرمز با حاشیه های زرد
روی ورودی شهر نوشته : اه هردم رهش هب دیدمآ شوخ

آقای ربات.
۰ موافق نظرات شما ( ۰ )

آرام آرام ، باران ، تند تند میشد
داشت تمام خانه های که با کاغذ ساخته بودم نم میکشید
تمام جوهر دوستت دارم هایی که روی دیوار هایش نوشته بودم حالا یک مشت اشک بود
داشت آرام آرام، تند میشد
حس کردم دلی آن دور ها
زیر خروار ها خاک دفن شد
به دستان باران قاتل
به دستور دنیای نامرد
چشمان من نظاره گر تمام رفتن هایت هست و میماند
تا دلت میخواهد برو
چتر را هم با خودت ببر
زمین خیسی که نفس می‌کشید
یک فرق با صورت خیس من داشت
من نفس نمیکشیدم
هیچ
بی هیچ ترسی از مردن
به خدا قسم که مردن و فرار کردن
از این دنیا
میتواند زیرکانه ترین کار باشد
قبل از اینکه باران من را هم زیر خاک بکند
من که نه
یک مشت سیاهی
داشت آرام آرام،تند تند میشد
هوا از حالت غمگینانه نمناکش
به حالت رقص بی وقفه از گریه
تغییر کرده بود
و به من
مژده تلخی مزه کاغذ های نم کشیده و مچاله پر از دوستت دارم های عبث را میداد
حالا به جایی رسیده بودم که
درد عریانی شلاق های دانه دانه آب را
روی بدنم حس نمیکردم
نه نه
دلم قرص برگشتن نبود
نترس
هیچگاه روی خوش نخواهی دید
در این راه بیراهه
باران هوس آرام شدن نداشت
دلم میخواست با صدایی گرم و رسا
فریاد جا بگذارم در گوشش
بگویم چیز تازه ای نیست
رفتن
آرام باش
و صبوری کن
به زودی باد برای بدرقه ات
هو هو خواهد کرد
و
من
اینبار
آب چشمانم را پشت پایت جا میگذارم
تا دوباره برگردی
برگردی و آرام آرام،تند تند شوی
.....


ربات،آخرین های اسفند

۰ موافق نظرات شما ( ۲ )

بعضی وقتا یه چیزی رو میخوای ، دلت آرومه که دعا میکنی و میگیریش

یه پولی نیاز داری ، کار میکنی به دستش میاری

دلت نوشیدنی میخواد ، برای خودت میخری

ولی بعضی وقتا دلتنگ کسی هستی

که رفته ، که نیست

حالا تو هی گریه کن

هی دعا کن

رفته

برنمیگرده..


یه روزایی هر چی خودتو بزنی به نفهمیدن

بری سراغ سازت ، بزنی و بزنی و مثلا دلتو خالی کنی

قلم کاغذ برداری بنویسی

نه .. انگار فایده نداره

انگار آسمون ابری و تنهایی تو خونه و مرور خودکار یه سری چیزا تو مغزت

قراره امروز تو رو از کار و زندگی بندازن


فایده نداره

حالا هی خودتو بزن به نفهمیدن

هی خودتو بزن به ربات بودن و احساس نداشتن


فایده نداره..


آقای ربات.

۱ موافق نظرات شما ( ۰ )

نگاهی پر از خستگی

به تمام خستگی های آخر هفته روی میز

کلی کار عقب مانده

کلی برگه و خط خطی و مداد و خلاصه ..

یه اتاق بهم ریخته !

همچنان افسرده ولی ساکت تر !

همچنان بهم ریخته ولی پر احتیاط تر !

رک بگویم

برگشتنم را دوست ندارم

دوباره شروع کردن به نوشتن را دوست ندارم

حس میکنم اینجا محدود شده..

کاش میشد یک سری چیز ها را حل کرد

یک سری حرف ها را پس گرفت

یک سری حرف ها را پس داد !


تمام مطالب قدیمی را میخوانم و اگر خوب بود میگذارم باشد..

کمی طول میکشد ولی تمام میشود


آقای ربات برگشت :))

  • آقای ربات
  • چهارشنبه ۱۷ بهمن ، ۲۱:۴۸ ب.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۳۱۸
۱ موافق نظرات شما ( ۰ )

از خیلی از کارهایی که کردم پشیمانم

دلم میخواهد برگردم به عقب و درستشان کنم

اما خب هیچوقت نمیشود به عقب برگشت

مثلا پشیمانم از اینکه وبلاگ نویسی را شروع کردم

پشیمانم از اینکه از ضعف ها نوشتم

بعضی چیز ها بهتر بود همیشه ناگفته باقی بماند

من فراموش کردم و پشیمانم از این فراموشی

مثلا فراموش کردم باید همیشه ناشناس بمانم

فراموش کردم آقای ربات ، یک ربات است و هیچ احساساتی ندارد

پشیمانم

از خودم به خاطر خودم پشیمانم

از روزهایی که بیهوده گذراندم پشیمانم

از فاصله گرفتن از خودم .. از عوض کردن خودم پشیمانم

از اینکه اجازه دادم

عده ایی مرا بشکنند

عده ایی مرا مقصر بدانند

عده ایی مرا بازی دهند

پشیمانم پشیمانم پشیمانم

میشود خیلی چیز ها را عوض کرد

میشود این وبلاگ تغییر جهت دهد و دیگر سمت عشق و احساسات نرود

میشود من عوض شوم و برگردم سمت همان آقای ربات لعنتی

میشود دیگر خالی از اشتباه باشم

میشود کمتر به گذشته فکر کنم

میشود کمتر پشیمانم باشم

پیشمانم اما

درست میشود.

زود

خیلی زود...


- آقای ربات

  • آقای ربات
  • دوشنبه ۲۹ مرداد ، ۱۴:۲۶ ب.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۴۵۴
۱ موافق نظرات شما ( ۲ )

بعضی وقت ها

لازم است

سکوت کنی

و بگذری

درد دارد

جار زدن

یک سری جملات

درد دارد

شکستن

غرورت

درد دارد

شکسته شدن

و باز ، ماندن

بعضی وقت ها

لازم است

احساست را

بغضت را

حرف های نگفته ات را

زنده به گور کنی

و بیخیال شوی

و

بروی

همین.


-آقای ربات

۱ موافق نظرات شما ( ۰ )

میروی برو

ولی اگر رفتی دیگر برنگرد

میزنی بزن

ولی اگر زدی دیگر درمانش نکن

فراموشم میکنی بکن

ولی اگر فراموشم کردی دیگر سعی نکن مرا به یاد بیاوری


سعی نکن آدرس خانه جدیدم رو پیدا کنی

سعی نکن از دوستانم حالم را بپرسی

سعی نکن برایم هنوز مهم باشی و به چشم بیایی


حرمت میشکنی بشکن

ولی اگر شکستی دیگر حق نداری طوری رفتار کنی انگار هیچ چیز نشده 


دل میشکنی

احساس زیر پا میگذاری

خودت را به بیخیالی میزنی

دور میشوی و میروی


عزیزم

بشکن

بگذار

بزن

برو


اما برای همیشه

اما برای همیشه

اما برای همیشه.



-آقای ربات.

۲ موافق نظرات شما ( ۱ )

طعم تلخ انگور

باد گرم تابستان

لمس قبر سنگی

یک مشت حرف نگفته

فاتحه ای بی حس

بغضی خفه

فکری حبس

چشمانی بیدار

ذهنی خسته از بیدار بودن

قلبی پر غصه

سردردی بدون پایان

دردی بدون راه حل

غروبی با اذان

نوشته ای در هم

حس سرد جنازه

تیتر یک روزنامه

پسری که بی دلیل مرد !


-آقای ربات

۲ موافق نظرات شما ( ۲ )