دکتر پاشو انداخت رو پای دیگه اش، مانتوش رو درست کرد بعد زل زد تو چشاش گفت دوست داری قاتل سریالی شی؟! تکیه داد به مبل گوشیشو انداخت یه ور مبل گفت آره! بهش هم فکر کردم، اونایی که بی دلیل از رابطه ای میرن رو پیدا میکنم، باهاشون ارتباط میگیرم، به هر کلک و بهانه ای شده میرم ببینمشون. یه شاخه گل رز میگیرم و سم باکتری که توی آزمایشگاه زیرزمینی خونه ام درست کردم میریزم روش. یه گرد کوچیک که هیچکش متوجهش نمیشه. گل رو میدم دستش. دکتر تا حالا گل گرفتی دستت که بو نکنی؟ دکتر انگار ترسیده بود! گفت نه! گفت روزایی که توی آزمایشگاه وقت های خالی مو میگذروندم یاد گرفتم چطوری سم باکتری های مختلف رو استخراج کنم و پودر کنم. با یه نفس اونقدر اون پودر ریز هست که حتی باعث عطسه هم نشه! ولی 24 ساعت بعد پزشکی قانونی فکر میکنه بر اثر یه سرما خوردگی مردی!
دکتر یه نگاه به پرونده مریضش کرد، گفت لیتیومت رو دوبرابر میکنم. دارو نوشت. خداحافظی کرد. اومد بیرون و از اولین گل فروشی یه شاخه گل رز قرمز خرید....