تلگرامم رو لپ تاپ ریست سرچش پاک نشده بود، رفتم کانالی که توش موزیک میذارم رو بیارم گوش کنم که... چشمم افتاد به عکس جدیدش... روزه ندیدنت شکسته شد... بعد یک ماه... خب الان چه مسخره بازیه نیستی؟ یه روز کتاب 365 روز که نیستی رو میخرم با اینکه بیشتر از ایناس که نیستی، برات پست میکنم مهم نیست پس بفرستی یا بندازی دور. اما امروز یکم ازش رو توی اینترنت خوندم دیدم چه خوبه... حتما یادم باشه یکی هم برای خودم بگیرم . با اینکه این همه تراپی رفتم، این همه قرص خوردم، این همه گریه کردم، این همه تایم طلایی از دست دادم، این همه کار نکردم و از پیشرفت وا موندم... اما بازم از انتخاب تو پشیمون نیستم. میدونی چرا؟ چون با دیدن این همه سرگردونی. من خوشحالم از اینکه یه تایمی با یه آدمی بودم که چارچوب داشت. من به خیلی از انتخاب هایی که نکردم افتخار میکنم، به تصمیم هایی که نگرفتم. از آدمایی که چیزی براشون خاص نیست، چارچوب ندارن، قاعده و قانون ندارن یا اگر دارن خیلی سر و سامون نداره متنفرم. حالا درسته الان دلم تا خرخره تنگ شده، درسته جلوی داییم نمیشه بزنم زیر گریه و این نگه داشتن و مخفی کردن بغض یه چیزی شبیه مردنه ولی من...
من...
من...
من خوشحالم از لبخندی که توی عکس جدیدت داری...