باور میکنی 4 روزه میخوام گریه کنم ولی وقت ندارم! حالم بد میشه میخوام بشینم دو دقیقه در و دیوار اتاق خیره شم، دینگ دینگ صدای آلارم تسک ها رو میشنوم. هی جلسه هی کار هی پروژه های جدید. اونجام که به بی تفاوتی آدما بی تفاوتم! به عشوه های الکی آدما بی تفاوتم. از 20 کیلومتری تظاهرها رو تشخیص میدم. انگار از یه جا به بعد دیگه زندگی شکل یه سری الگو که تکرار میشه! میتونی پیشبینی کنی! مثل الگوریتم های ماشین لرنینگ! اونجام که نامهربونم و از این نامهربونی راضی ام! اونجام که رقم مانده حسابم برام خیلی مهم تر از رقم آدماییه که میخوام کنارم باشن! از نظر من 4 تا آدم حسابی دور و بر آدم باشن بسه. به چشم دیدم که اضافه ها شدن علف هرز و آدم رو کشیدن پایین! من الان اونجام که دلتنگت میشم کنارش کار هم میکنم. دلتنگت میشم کنارش ناهار هم میخورم. دلتنگت میشم کنارش توی جلسه ها هم کلی ایده دارم. دلتنگ میشم کنارش کلاس آنلاین هم برگزار میکنم! من الان اونجام که هزاران راز توی دلم دارم و همونجا خواهند موند. اونجام که حوصله هیچ اضافه کاری رو ندارم... اگر درست حدس زده باشم به این حالت میگن GrownUp

۱ ۰