بی نقطه مینویسم نمیخوام واستم هیچ موقع از عمرم نخواستم واستم واستادن برام مثل یک شکنجه سخت بود هر وقت یکم از ریتم زندگیم کند میشد ماتم میگرفتم و برام دنیا به آخر میرسید و  برای همین همیشه غمگین بودم که چرا ریتم من و ریتم زندگی یکی نمیشه چرا من تند ترم اون کند تره یا من کند ترم اون تند تره      این چند وقت پیش حس میکردم کنترل زندگیمو دست گرفتم و فکر کردم وقتشه افسردگیا رو بذارم کنار و با همه تند و کندی پاشم راهمو برم ولی انگار نه زندگی هیچوقت مهربون نیست

هیچوقت

  • آقای ربات
  • چهارشنبه ۳۰ شهریور ، ۲۳:۱۴ ب.ظ
  • بازدید : ۱۷۲

تعداد نظرات این پست ۲ است ...

۳۰ شهریور ۰۱ ، ۲۳:۲۲

مهم نیست چه حسی داری. چون دنیا اهمیت نمیده و رد میشه. باید سعی کنی با دنیا بسازی و اگه از در دشمنی باهاش در بیای تو رو از پا در میاره و از صحنه خارجت میکنه. باید بخوای حالتو خوب کنی تا حالت خوب شه وگر نه خودبه خود دنیا اینکارو برات نمیکنه. دنیا مجموعه هرج و مرج هست تویی که باید بهش نظم بدی و با اینکار بهش معنا ببخشی

اره ولی کاش همین دو حالت بود. یا نظم یا هرج و مرج. حالات دیگه ای هم هستن که تو رو از پا در میارن
۳۰ شهریور ۰۱ ، ۲۳:۳۰

من خودم خیلی سعی کردم این حسه رو کنترل کنم...ولی خیلی وقتا اصن حق دارم، یعنی هرشخص دیگه ای توی این موقعیت بود و اهمیت قائل میشد به همین حس دچار میشد. میدونی، گاهی وقتا ما کاری نباید بکنیم، شرایط باید عوض بشه که تغییری تومون صورت بگیره. این حرف که همه چی از ما شروع میشه و خودمون باید حس خوبو ایجاد کنیم گاهی وقتا اشتباه درمیاد.

قبول دارم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">