ساعت هشت شب

سر و صورتم را آب میزنم

بی توجه به خستگی انبوهم ، لباس هایم را میپوشم

موهایم را با دست به عقب هل میدهم

رو به روی آینه می ایستم

شاه را داخلش میبینم

امشب قرار ملاقات با یک وزیر سفید است

یک وزیر سفید غیر قابل پیش بینی 

یک وزیر سفید که میتوان از آن ترسید

به خودم نگاه میکنم

در یک کلام .... خوبم ....

زیر لب سوال همیشگی را از خودم میپرسم 

تا وقتی که زنده باشم 

شاه کیست ؟ 

رئیس کیست ؟ 

برنده کیست ؟ 

جوابش یک کلمه است ... من ...

آرام میشوم .. با موسیقی بی کلام بتهوون آرام تر 

داخل کوچه پر است از مردم

رفت و آمد ... رفت و آمد .... حالم را بهم میزند این مشغولی ها 

چشمانم را میبندم و دل را میزنم به دریا 

یک نفس عمیق .. وسطش چند تا سرفه خشک

و راه میروم

زیاد دور نیست .. قرار ملاقات .. وسط میدان است

قدم هایم را سریع تر میکنم .. شاه سیاه باید آن تایم باشد .. باید اول باشد

وسط خیابان راه میروم

دقیقا وسط خط کشی های خیابان

هر کسی می آید راهش را میکشد و از کنار میرود .. پیاده و سواره 

بگذار بدانند هنوز تاجی هست ... نفسی هست ...

به اولین حرکت وزیر فکر میکنم

مسخره ترین فکر : قتل من ...

آخرین فکر : بحث زیاد

فکر ها را رها میکنم

و حال وسط میدان ایستاده ام

از پشت سر ظاهر میشود

تا به حال ندیده بودمش 

اگر وزیر من بود میدادمش بندازند سگ هایم دل و روده اش را بخورند ... 

اصلا قامتش به این حرف ها نمی آمد...

چهره اش با ترس پوشانده شده بود 

هر از گاهی به این طرف و آن طرف خیابان دوخته میشد

یک کلام خلاصه اش کردم

" نترس تنها آمده ام :) "

یعنی هیچ مهره دیگری نداشتم که با خودم بیاورم ... داشتم هم نمی آوردم ...

محموله ها رد و بدل شد .. کاغذ و اطلاعات را داد

و رفت

و ایستادم و رفتن این مهره را هم نظاره کردم

و برگشتم

برگشتم به قلعه قدیمی خودم

خانم شاه سفید شطرنج

با این مهره هایی که تو داری

همچنان کیش :)


آقای ربات - کوتاه ترین ملاقات دنیا

  • آقای ربات
  • دوشنبه ۹ مرداد ، ۲۰:۲۰ ب.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۲۹۶

تعداد نظرات این پست ۵ است ...

۰۹ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۲۴
خب خدارو شکر پستتونو دیدم...
خیالمان بسی آسوده گشت جناب ربات:)
خخخ
ببخشید خیالتان را مشغول کردم
دیگر این من همین است دیگر 
هر لحظه ممکن است ....
۰۹ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۲۸
حالا که اینطور شد هر لحظه باید پست بذارید...
چه معنی داره هر لحظه چیزی ممکن باشه؛ ها؟
خخخ
چیکار کنم 
مگه تقصیر منه !! 
۰۹ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۳۳
نه تقصیر منه...
والا خوبه!!!
اصلا هیچی ممکن نیس دیگه ها جناب ربات...
وات ؟! 
۰۹ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۴۱
میگم دیگه هیچی نباید هر لحظه ممکن باشه...

همه چی در هر لحظه و هر مکانی ممکنه
۰۹ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۴۶
این چیزی که شما میگیئ ممکنه نباید باشه...
یه کلام ختم کلام
تمام
باشه بابا تسلیم
هر چی شما بگی :/

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">