"مبادا از ترس تنهایی به آغوش کسانی پناه ببری که تنها ترت کنند... " 

این را گفت و رفت

لعنتی چقدر زیاد میدانست ... چقدر از آینده خبر داشت ...

لعنت به من که به تو پناه بردم و تنها تر شدم

لعنت به من که تو در من همیشگی شدی 

لعنت به امروز که تنهایی و سکوت خانه تو را بیشتر یاد من می اندازد

و در این سکوت غرق میشوم و باز با صدای ماشین یا موتوری حواسم از تو پرت میشود 

چه حس و حال بدی :(


امضا . آقای ربات

  • آقای ربات
  • شنبه ۳ تیر ، ۱۱:۱۳ ق.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۳۴۰

تعداد نظرات این پست ۱ است ...

۰۴ تیر ۹۶ ، ۰۳:۲۶
:(

ههی
نبینم غمت رو آبجی ..

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">