طعم تلخ خون 

رنگ سیاه بغض 

تنهایی به اندازه یک بغل

ترس به وسعت عرق پیشانی ام

آشفته به اندازه تمام کاغذ های سیاه و سفید پخش شده روی میز

خسته ام از این زندگی کثافت


یک باد خشک و گرم

چهار دیوار به عرض یک متر و ارتفاع شصت هزار پا

سه مداد ، سه کاغذ ، سی هزار حرف

سکوت .. به اندازه تمام جهان

خسته ام از این زندگی کثافت


یک کلاغ روی تیر برق

یک هوای خاکستری پر از ابر

ساعتی که پیوسته میرود

غروب و صدای اذان

خسته ام از این زندگی کثافت


تیرآهن

صدای زوزه سگ

هوا گرگ و میش

زمین سرد

خسته ام از این زندگی کثافت


جنگ از درون ، از بیرون

وجودم سنگ و بی روح

سردرد ، سردرد ، سردرد

مات ، مات ، مات

خسته ام از این زندگی کثافت


...

خسته ام از این زندگی کثافت

خسته ام از کثافت تمام جهان

...


+هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست (هر هشت ساعت یک بار غرغره شود.)

آقای ربات . 

۱ ۰