نمیدونم چرا آمار بازدید وبلاگم یهویی صفر شده! هر چند تا مطلبی که این روزا نوشتم هیچ بازدیدی نداشته. حداقل خودم که بازدید میکنم! نمیدونم چرا حساب نمیشه. ولی خب خیلی هم مهم نیست.. اینجام شده تنها جایی که من با تو حرف میزنم. همه بخونن یا نخونن فرقی نداره. مهم اینه تو بخونی... که نمیخونی... راستش تو اگر قرار بود اینجا رو بخونی یا مثلا خیلی پیگیرم باشی که ببینی چیکار میکنم، کجام؟ حالم چطوره و اینا.. به خودم پیام میدادی.. ولی خب من میخوام به گول زدن خودم ادامه بدم. بگم تو پشیمونی که رفتی. که تو برمیگردی. که میایی و همیشگی میشیم. اره میخوام خودمو باز گول بزنم... این همه تو منو گول زدی. حالا نوبت خودمه!

شنبه وقت تراپی دارم... میخوام برم بگم دیگه نمیخوام بیام. میخوام داروهامم قطع کنم کم کم... نه برای اینکه دست کشیدم و رها کردم و یا حتی نه برای اینکه الان حالم بهتره و دیگه نیازی به درمان ندارم. نه.. فقط امیدی به درمان دیگه ندارم. تنها چیزی که میتونه حال منو خوب کنه خود تویِ لعنتی ای که اونقدر خودخواه و بی مسئولیتی که با قلبی که اینقدر گرفتارش کردی اینطوری کردی ... چی بگم..

میخوام پتو بکشم سرم زار بزنم گریه کنم. ولی خب اید حواسم باشه مامان نشنونه... شاید بهتره واستم کلا بخوابه بعد..

۱ ۰