به پشت سرت نگاه میکنی 

کیلو کیلو حرف زدی .. حرف زدی .. حرف زدی ..

و فقط خودت میدونی که حرف زدی 

به جلوت نگاه میکنی

کیلو کیلو مشکل داره میاد .. 

و فقط خودتی و خودت 

به سالی که گذشت نگاه میکنی 

چقدر در ظاهر باارزش و پر از تلاش بود

و توی باطن .. پوچ ..

به خودت نگاه میکنی 

آرزو میکنی که چشم نداشتی .. 

که خودتو ببینی .. که صورت بقیه رو ببینی..البته که مهم نیس .. اما نگاهشون درد داره

کاش

کاش مغز هم نداشتی 

که هیچی یادت نمیومد

رفیقایه خوبی که رفتن

چیزایه باارزشی که از دست دادم

و 

زمان ... که مثل ماهی از دستم لیز خورد و ...

با این اعصاب خراب و این ظاهر آشفته

با این اتاق بهم ریخته و رخت خواب جمع نشده

با قرص و قرص و قرص و یک لیوان آب

چند بیسکویت برای صبحانه

آدم فضایی که نیستم بیخیال باشم ..

این فضا فقط مناسب مردن و خودکشی شده !

تا جایی که یادم می آید

هر سالی که تمام شد آخرش جشن بود

سالگرد تولدم

سالگرد وبلاگم

سال نو

اما این سال فرق دارد

آخرش جشن نیست .. شاید لبخند ظاهری باشد اما جشن نیست

دل خوش نیست و در پایان

سر انجام این سال بد ، یک پایان خوب نیست.

چرا که این من ، دیگر یک من خوب نیست ! 


+حال به شدت خراب روزهای آخر ..


ربات.

۰ ۰