بچگیام یه هفت تیر اسباب بازی داشتم. سیاه، دسته اش طلایی، لوله اش بلند، خیلی قشنگ بود! کل بچه های محله بهش چشم داشتن! اون زمان نه اینترنتی چیزی داشتم برای باخبر شدن از دنیا نه هم سواد درست حسابی برای خوندن. ولی یه بازی ساخته بودم! از این ترقه تفنگی ها میخریدم. 6 تا از خونه هاشو خالی میکردم و یکی میموند. ترقه رو میذاشتم توی تفنگ و خشاب رو میچرخوندم. حالا نوبتی میذاشتیم رو سرمون و شلیک میکردیم. من، علیرضا، موسی الرضا، ابوالفضل. ترقه رو سر هر کی میترکید باید ده تا کارت یا ده تا تیله به هر نفر میداد! بعدنا فهمیدم این بازی قبلا اختراع شده بوده! و به شکل واقعی هم اجرا میشده! با تفنگ واقعی. بهش میگن "رولت روسی" وقتی رفتم بیشتر در موردش خوندم دیدم بازیکنای این بازی (البته واقعیش) بیشتر اختلالات ضد اجتماعی و بی عاطفگی دارند. نمیدونستیم که! بچه بودیم. بازی میکردیم و میخندیدیم. هر کی کارت و تیله بیشتری داشت یه گنگستر حساب میشد! کلی ثروت داشت! و من راستشو بخوای ثروت زیادی داشتم! چون سر اجرای این بازی چون با تفنگ من بود از هر کدوم 5 تا کارت یا تیله به عنوان ورودی میگرفتم. تازه ترقه تفنگی ها رو هم باید اونا میخریدن. امروز یاد اون روزا افتادم. روزایی که تفنگای الکی با خنده های واقعی قاطی میشدن. برعکس الان! تفنگای واقعی با خنده های الکی هر روز هر ساعت رو سرمونه. تفنگ رفتن تو، تفنگ کنکور، تفنگ کار، تفنگ مالی و... هر لحظه هم ممکنه وقتی ماشه کشیده شد، صدای خنده جمع قطع بشه و...
چه خفن نوشتی و پرداختی و جمعش کردی
کد نویسی نویسنده ات کرده
یا نویسندگی کد نویست کرده؟
(وی میخندد)
کدنویسی که شانسی بود، ولی فکر کنم دل پر نویسنده ام کرد!
بچه که بودم یه تفنگ داشتم که تیرهای ریز زرد داشت. هدف گیریش خیلی خوب بود و دقیق کوچیک ترین هدف ها رو هم میزد. پسر همسایه به اصطلاح محترممون شکستش...
خاطره تون خیلی قشنگ بود...:)