به یک معجزه نیازمندیم. به یک خواب عمیق. به کسی که اندازه مدتی نامعلوم به جای ما زندگی کند. به یک معجزه نیازمندیم. به اینکه کدها ناگهانی درست کار کنند. به اینکه چشم از دیدن خسته نشود. دست از نوشتن دست نکشد. لب ها مدرک کارشناسی قهقهه داشته باشند. به یک معجزه نیازمندیم. به اینکه صدای آرمان گرشاسپی باعث گریه نشود. به اینکه اول صبح آبی نباشد. به اینکه پروژهها روزی تمام شوند! به یک معجزه نیازمندیم. شاید کسی به مانند آلوینتا. مثل صدای ویولن استادم. مثل سکوتی در برف. به یک معجزه نیازمندیم... به دور از سیاهی، به دور از سیاهی، به دور از سیاهی.