از دیشب این حرف داره تو سرم میچرخه میچرخه میچرخه انگار کل مغزم خالی شده و فقط همین داخلشه. هیولا نشسته کنارم میگه به نظرت اون اینجا  رو میخونه؟ نمیدونم شاید میخونه! چون دیشب به یه چیزایی اشاره کرد که... نمیدونم شاید اینم توهمه. اصلا این هیولا که کنارم نشسته توهم نیست؟ تا اینجا که نوشتم دلم میخواد دستمو بذارم رو دکمه پاک کردن و صفحه وبلاگو ببندم. بگم کار من یه چیز دیگس! من اصلا برای چی این چیزا رو باید بنویسم؟ اما دیر شده، هیولا زودتر از من دکمه انتشار مطلب رو زد...

۲ ۰