یه دفتر خیلی خوشرنگ دارم، که نمیدونستم چیکارش کنم. حالا میدونم! میخوام صحبت ها و کارهای تراپی رو توش بنویسم.. و امشب توی صفحه اولش قراره در مورد آگاهی صحبت کنم. اینکه چقدر فشار اوردم به مغزم تا توی مطب تراپیست بدونم چه کارهایی رو دوست دارم! میدونی؟ چه کارهایی اگر تو بودی، اگر نبودی و حالم خوب بود، یا حتی قبل اینکه تو بودی! ازم خواست همه رو لیست کردم و گفت آقای ربات، با این چیزا مشخص میشه! این چیزاس که آقای ربات رو توصیف میکنه... حالا قرار شده هر وقت حالم بد شد یکی از این کارها رو هر چقدرم کوچیک، ولی انجام بدم. راستی... به دکتر یه چیزی رو اعتراف کردم! گفتم اسم سازم چیه...

۱ ۰