امروز روز خیلی خیلی خیلی شلوغی بود. صبحش کار و تمرین موسیقی، ظهر حل تمرین و رفع اشکال با دانشجوها، عصرش کلاس ویولن و تراپی و نوبت ارتودنسی، شبش کلاس آنلاین با دانشجو آلمانیم... و الان داره ساعت میشه 1 و تونستم یکم نفس راحت بکشم! حالم گرفته اس.. با اینکه امروز روز بدی نبود! صبحش برنامه زبانم رو خوندم .. الان باید حداقل پاشم یکم از برنامه باکتری رو بخونم ... کلاس ویولنم خیلی خوب بود... ارتودنسی خوب بود...با تراپیستم آشتی کردم! گفت رفتی پیش اون دکتر؟ گفتم نه، گفت میشه خواهش کنم بری؟ داروهات با من، درمانت با اون. خلاصه اون نگاهش که شبیه نگاه توعه، اون موهای فرفریش که شبیه فرفریای توعه، اون گلدون گل وسط میزش که از اون گل هاس که تو دوس داری، همه اینا باعث شد من یه باشه با نیش یکم باز بگم بهش... مثلا رفته بودم بگم داروهامم کم کم قطع کن دیگه نمیخوام بیام... ولی خب بیشتر هم کرد خخخ