نشستم اینور اتاق، اونور اتاق یه دفتر سبز داره به من چشمک میزنه. میدونم چی توشه. توش پر از حرفای تراپیستمه. توش پر از تمریناییه که تراپیستم گفته این هفته انجام بده. خب؟ داریم میرسیم به ته هفته که... بازم یه هفته الکی گذروندیم؟! دستام چرا میلرزه؟ نگاه میکنم به دستام، مچ دست راستم چرا قرمزه؟ چرا میسوزه؟ تو هم میشی؟ یه وقتایی اندازه من آشفته میشی؟ زانوهات شل کنه ندونی چیکار کنی، نه ناامیدی نه امیدوار، نه دلت میخواد بمیری نه دلت میخواد زندگی کنی، عجله داری و حرکتی نمیکنی! میشی یعنی؟ تو اینطوری میشی؟ یهو یه باد میاد دفتر سبز وا میشه میره تو صفحه 13.. از روی میز میوفته روی علوفه های سیاه. اتاق میشه یه جنگل تاریک. یه ور نوره یه ور تاریکی، من چرا رو به نور نشستم؟ پاشو بریم تو تاریکیمون. با کی دارم حرف میزنم؟ اونی که سوال کرد! کو؟ چرا پشت درختا قایم شده؟ بیا بیرون هیولا. مثل اینکه یاد رفته تو منو خوردی نه من تو رو! من باید بترسم که نمیترسم. وقتایی که آشفته میشدم بانوی قرمز پوش میومد برام لالایی میخوند بچگیام. یادته؟ تو میاوردیش اخه.. اخه فقط تو میتونی بین دنیای آدمیزادا و جنگل سیاه رفت و آمد کنی. تو میاوردیش... هیولا اون روزی که توی مدرسه دعوام شد، دستام خالی بود، یهویی چی شد توی دستم یه سنگ بود؟ تو گذاشتی توی دستم؟ واستا کجا میری.. منو تا اینجا آوردی خب من کدوم وری برم؟ بازم میره... هیولا این روزا کم حرف شده. منم این روزا بیشتر آشفته میشم. تو هم میشی یعنی؟ اصلا دفترم کجا رفت؟ اه.. ولش کن بابا. گور بابای تمام دفترهای سبز دنیا.
حالا میفهمم. امروز که ۲۶ سال و چند ماهی عمر کردم. تازه میفهمم تنهایی یعنی چی. تنها توی مشکلات، تنها توی خوشحالیا، تنها توی ناهارای خوشمزه، تنها توی مواقعی که به این فکر میکنی اگه تنها نبودی این کار خیلی خوب و درست پیش میرفت! تنها توی دیدن سریالی که یه جا باباهه دستشو میذاره رو شونه پسرش. یه تنهایی عمیق، یه تنهایی کثیف. انگار خنده تمام آدمایی که دوستشون داری توی سرت هستن ولی خودشون نه! انگار یادت میاد تنها کسی که دوستت داشت مرد! انگار که مثلا بری بپرسی فلانی، این عکس رو که تنها عکس بچگیمه و میگن تو گرفتی، تو گرفتی؟ تنهایی یعنی اینکه بگه نه! تنهایی یعنی اینکه همه از تو انتظار داشته باشن. اینکه همیشه اونی باشی که تو مشکلات هر وقت هر کی بهت نگاه کرد بهش لبخند یا چشمک بزنی که انگار "غمت نباشه ها..! من درستش میکنم" و هیشکی اینو برا تو نباشه. تنهایی یعنی پسر محبوب ۴ سال دبیرستان، الان هیچکس ازش خبر نداره. زمستون آخراشه. تحمل کن... ها کن تنهاییاتو. تموم که نه... نمیشه. اما اگه خواب دیشبم تعبیر بشه.... من میگم وقتی ۵۱ به ۱۷ بخش پذیره، تعبیر شدن خواب منم ممکنه! هوم؟