دو ماه بعد ...
سلام .. خنده داره نه ؟ دارم از روزام یادداشت برداری میکنم .. مثل بچگی ها ..
آخه اینو دکتر روانشناسم تجویز کرده
دو ماه از تاسیس داروخونه ام گذشته
چند نفر تکنسین استخدام کردم .. کارم خوب رونق پیدا کرده
مخصوصا با این کرمی که یکی از ابداع های خودمه .. :)
اها یادم رفت بگم .. تو این دو ماه من بیشتر وقت هام رو توی آزمایشگاهم گذروندم ..
و یه کرم معجزه آسا درست کردم برای پوست ..
از یه شرکت تولید پلاستیک سفارش گرفتم برای شروع چند هزارتایی قوطی درست کنه ..
و خلاصه .. خیلی ها خوششون اومده :)
اهان یادم رفت اینم بگم که اسم اکسیر سیاه خیلی قشنگ دلبری میکنه رو قوطی کرم هاا :))
داره همه شون فروش میره ... هر روز صبح میشینم رو میز مخصوصم و اکثر خانوم هایی که میان رو میبینم چقدر راضی ان از کرم
و همه تشکر میکنن ازم ..
من این روزا مدام یا تو آزمایشگام و در حال ترکیب و سنتز برای ساخت داروهای ترکیبی جدید تر
یا پشت میزم و دارم مینویسم ..
خیلی فراموش کار هم شدم .. یادم رفت بگم که افسردگیم برگشته ... خب طبیعیه ..
من از همه چی پل میسازم واسه رسیدن بهش .. واسه شعر ساختن واسش .. من این روزا نزدیک میشم به دوران دانشجوییم .. !
یه دانشجوی داروسازی عاشق !
ته ریش گذاشتم ! اما ایندفعه کمی سفید شدن .. همه شون رو رنگ کردم .. مشکی ..
موهامم بلند شده .. اونا هم سفید شدن کمی .. اونارم رنگ کردم .. اما یه ذره شو از جلو سمت چپ سفید رنگ کردم
خودم که خیلی خوشم میاد ازش !
هممم....بذار بگم ...چند روز پیش اومد تو داروخونه...
اشتباهی اومده بود یا نه رو نمیدونم ! اتفاقی بود یا با برنامه قبلی رو نمیدونم.. اما میدونم
سر جاش میخکوب شد وقتی من رو دید ... منم همینطور .. باز دست و دلم لرزید
کمی نگاه کرد
به من .. به داروخونه ام
و بی هیچ عکس العملی رفت .. نمیدونم .. نمیدونم فرار کرد یا هر چی ...
اما باز مات نگاهش شدم ... ملکه من .. ملکه من چرا اینقدر به من کیش میدی خب ..
هوای این چند روز و چند هفته همش ابری بود .. خیلی زیبا ..
چند باری با وزیر ملاقات کردم .. از داروخونه اش .. از دارخونه ام !
من دلم میگیره وقتی از اون مینویسم .. ولش کن .. دلم میگیره وقتی از مهره های بهم ریخته ارتش سیاهم حرف میزنم
که هر کدوم یه جا دارن کار میکنن .. دلم نمیخواست این اتحاد شکسته بشه .. اما خب .. شد دیگه ...
همم...دارم مینویسم .. از چند ماهی که گذشت
چون دکتر روانپزشکم گفته نوت برداری کن از روز هات .. و منم مشق چند روزم یادم رفته :)
افسردگیم برگشته
و کنترلی روی عاشق نبودن خودم ندارم ..
کاش دوباره برگرده .. کاش شده اتفاقی دوباره بیاد این طرف ها !
کاش برای یه مدت هم که شده
با ای کاش ها زندگی نمیکردم ...
ربات.
من خوبم
من آرامم
فقط کمی ذوق زده ام
ساعت 5 صبح .. من در حال پیدا کردن اتو :)
باید امروز بهترین کت و شلوارم را بپوشم .. اما از بس لباس ها بهم ریخته بوده چروک شده.. .. باید خیلی سریع آماده بشم ..
ای وای .. نباید دیر برسم ..
لعنتی ! همینجا گذاشته بودمش هاا ... آهان پیدا کردم ! با عجله اتو میکشم به کت و شلوارم
بعد از نیم ساعت کلنجار رفتن با موهایم همانگونه که هستند رها میکنم ..
کراواتم را سفت میکنم و صاف می ایستم ..
من خوبم .. من آرامم
فقط کمی هیجان زده ام ..
درست مثل همان روزی که قرار بود برای دیدن محل تاسیس شرکت داروسازی ام بروم ..
امروز قرار است برای خرید زمین داروخانه جدیدم اقدام کنم ..
من خوبم .. من آرامم .. فقط یک بمبم .. که در هر لحظه ممکن است بترکد ...
گوشی . مدارک . کارت بانکی .
همین ها کافیست ..
بیرون هوا کمی سرد است .. طوری که آدم را شاداب میکند ..