۷۰ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است.

بدترین اشتباه من این بود که بد شدم

بد شدم و این عمق فاجعه بود

عمق تاریکی های دلم

خب بچه بودم

نمیدانستم بد که باشم

افتخار نیست .. آزادی نیست .. رهایی نیست 

بد که باشم

راه برگشتی نیست .. جبرانی نیست .. شادی نیست


بد شدم

و این کل سهم من از زندگی بود.


ربات.

خودت رفتی ولی عشقت نرفته 

من عاشق تر شدم هفته به هفته ...


ربات.

وقتی صداش میکنم و میگه جان 

حواسش هست به لرزش دستام ؟! 


(میخواستم چیز دیگه ایی بنویسم اما شما قافیه را دریاب :) ! ) 


ربات.

از رفتن های با خداحافظی متنفر بود 

از رفتن های بی خداحافظی متنفرم


انگار حس میکنم واسه طرف مقابل اندازه خیار ارزش نداشتم :/


ربات.

همه شعرهاش رو توی دفترم نوشتم 

ولی فقط این یه دونه حرفش همیشه تو ذهنم ثبت شده 


گاهی نمیشود که نمیشود .......


هر بار که میخونم یک دقیقه سکوت میکنم و به عمق فاجعه پی میبرم :(


ربات.

من چقدر با احساس واسش وقت گذاشتم و نوشتم

و چقدر بی احساس و سرد خوند و صفحه رو بست .


ربات.

و شاید تقدیرش چنین بود که لحظه هایی از عمرش را با تو همدل باشد ...


ربات.

یه روز میدونستم یکی میاد

و به همه استرس ها 

سخت گرفتن ها

گریه ها

افسردگی ها

بدبختی ها

خستگی ها

پایان میده ....


۱۷-۱۹ مرداد


ربات.


اصلا من بد...

من که همون اولشم داوطلبانه قبول کردم بد بودن رو.


ربات.

بلدی یه مدتی خودت بمونی ؟؟ 

نری؟؟

سرد نشی؟؟


یه مدتی اصلا حوصله ناز کشیدن ندارم

پس اگه ممکنه خودت باش و بمون .


آقای ربات- حرف دل