نکند روزی به هوای عشق تازه در کوچه های غریب پرسه زنی 

چون در غروب همان کوچه تو را از یاد خواهد برد 

و روزی که از یاد رفتی بدان که بر باد رفتی

بدان که بر باد رفتی و اسیر باد شدن

یعنی همچون قاصدکی پر پر و آواره شدن ....


آقای ربات - عشق مقدسه

  • آقای ربات
  • يكشنبه ۱۸ تیر ، ۰۹:۱۷ ق.ظ
  • توییت
  • بازدید : ۱۸۹
۰ موافق نظرات شما ( ۰ )

چقدر راحت حرف میزنه

چقدر راحت از رفتن میگه

نفهمید...

اره نفهمید به خاطرش مسیر زندگیم رو عوض کردم

..

نفهمیده ...

  • آقای ربات
  • پنجشنبه ۱۵ تیر ، ۲۳:۲۸ ب.ظ
  • توییت
  • بازدید : ۱۷۷
۱ موافق نظرات شما ( ۰ )

جواب نده

منو از چی میترسونی ؟ از قهر کردنت ؟ 

من همین هفته پیش کل زندگیمو شستم گذاشتم کنار 

جواب نده 

منو از چی میترسونی ؟ از نبودنت ؟ 

من وقتی خودم نیستم چه فایده ایی داره اطرافیانم باشن ؟ 

جواب نده 

منو از چی میترسونی ؟ از رفتنت ؟ 

من خیلی خیلی زود رفتنی ام .. پس این چیزا رو جدی نمیگیرم .. 

آره ..


امضا.ربات.

  • آقای ربات
  • پنجشنبه ۱۵ تیر ، ۲۱:۵۴ ب.ظ
  • توییت
  • بازدید : ۲۰۸
۱ موافق نظرات شما ( ۱ )

من درسم را خوب خوانده بودم!!!

آماده برای کنکوری موفق!

همه چیز داشت خوب پیش میرفت! 

از روی برنامه قبلی با تست ادبیات شروع کردم ...

که ای کاش این کار را نمیکردم!

سوال اول آرایه ادبی بود

شعری از هوشنگ ابتهاج....

"بسترم ...صدف خالی یک تنهاییست

و تو چون مروارید

گردن آویز کسان دگری...."

و نتیجه این شعر ....کنکوری با رتبه افتضاح بود...!

راستش من

 سر جلسه کنکور

تمام داستان های خفته در این شعر را به چشم دیدم!

دیدم که اینگونه پریشان شدم!

همه سرگرم تست زدن 

و پسرکی سرگردان در خیابان ....!

نمیدانم هوشنگ ابتهاج را نبخشم یا مشاور را که گفت با ادبیات شروع کن ...حتما 100 میزنی!

هیچ کدام فکر این جا را نکرده بودیم که قرار است طراح سوال....

با یک شعر نیم خطی

گذشته را گره بزند به آینده!

 

فدای سرت ....

دانشگاه آزاد زیاد هم بد نیست!


#علی_سلطانی


من هم درسم را خوب خوانده بودم اما دنبال یک کنکور موفق نبودم 

ولی همه چیز خوب پیش میرفت

سرحال بودم و آماده جواب دادن به سوالات

من هم از روی برنامه قبلی با ادبیات شروع کردم آن هم تست های قرابت معنایی

که ای کاش این کار را نمیکردم!

شاعرش را نمیدانستم کیست .. حتی من معنی شعر را هم نمیدانستم

ولی آن برداشتی که من از شعر کردم 

کار من را در جلسه کنکور تمام کرد 

"چه عقده ها که ز خاطر گشوده غنچه گل --- بهار بین که گره را گره گشا کرده است"

من قرابت را نمیدانستم

من فقط به کلمه بهار خیره شده بودم

و میدیدم همه تست میزنند و از این شعر رد میشوند 

ولی من گیر کرده بودم

میدیدم پسری در کوچه پس کوچه های شهر ، زیر باران قدم میزند و گریه اش را کسی نمیبیند 

میدیدم عاشقی شده بود که عشقی نداشت

میدیدم شب ها چقدر جای خالی حس میکرد 

و میدیدم چقدر عقده هایش را با مشت روی دیوار های اتاقش خالی میکرد

نمیدانم شاعر را نبخشم یا آن مشاوری را که گفت ترتیب دفترچه را بهم نزن و از ادبیات شروع کن و از نقطه قوتت "قرابت معنایی"

خب .. هیچکدام فکر اینجا را نکرده بودیم .. حتی طراح سوال هم نمیدانست در من بهاری هست که نیست ..

هیچکس فکرش را هم نمیکرد کسی بتواند با یک شعر نیم خطی و با یک کلمه گذشته را به آینده گره بزند 

اصلا میدانی .. فدای سرت ..

دانشگاه آزاد هم زیاد بد نیست :)


#آقای_ربات

  • آقای ربات
  • پنجشنبه ۱۵ تیر ، ۱۹:۰۹ ب.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۴۲۱
۲ موافق نظرات شما ( ۰ )

از خواب بیدار شدم

ساعت رو نگاه کردم .. سه و نیم صبح ... چرا زودتر صبح نمیشه .. لعنتی 

پتو کشیدم سرم دوباره به خواب رفتم

بیدار که شدم ساعت شیش بود 

لحظه ایی واستادم تا سیستم عامل مغزم به کار افتاد و روشن شد

خوابم میومد 

خسته بودم

بدن درد داشتم

ولی امروز باید حال آقای ربات خوب باشه 

بلند شدم

تو همین مدت لغات ادبیات و زبان تو سرم مرور شد 

رفتم صورتم رو آب زدم و اومدم و دو تا تست لگاریتم تو ذهنم حل کردم

مچ دست راستم رو یکمی ورزش دادم تا برای تست های میدان مغناطیسی فیزیک آماده باشه

رقمی واسم نمونده 

ولی نه .. امروز باید حال آقای ربات خوب باشه

راه افتادم و رفتم

امروز جایی میرفتم که تا حالا نرفته بودم و ندیده بودمش 

چشم که باز کردم

رو صندلی کنکور نشسته بودم تو دانشگاه آزاد طبقه دوم توی سالن ... 

 تمرکز کن .. آقای ربات امروز باید حالش خوب باشه

یادم اومد وقتی میومدم بالا دو تا بطری آب گرفتم

یه نگاهی پایین به جای پام انداختم .. یکی خالی شده بود ..

به خودت مسلط باش 

امروز باید حال آقای ربات خوب باشه

هر برنامه ایی که داشته باشی 

هر تصمیمی که داشته باشی 

امروز باید حال آقای ربات خوب باشه تا تمام زورش رو بزنه

خب ..

تموم شد ...

آقای ربات زورش رو زد دیگه ...

اندازه ایی که خونده بود ..



پی نوشت : امروز حال آقای ربات خوب بود ولی من نه .. 

پی نوشت : این عکسه در بهترین حالتشه .. که با منطقه سه هم میشه رتبه بین 8000-8500 وگرنه از این بدتر هم خواهد شد ...


آقای ربات . 

  • آقای ربات
  • پنجشنبه ۱۵ تیر ، ۱۳:۲۵ ب.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۲۷۵
۲ موافق نظرات شما ( ۲ )

این روزها ، این ثانیه ها

به طور عجیبی برایم معنی آخرین را دارند 

نمیدانم .. 

شاید آخرین در را باز کردن

شاید آخرین کامپیوتر را روشن کردن

شاید آخرین کدنویسی کردن

شاید آخرین ایمیل زدن

شاید ...

شاید آخرین آواز خواندن زیر دوش حمام

این روزها بی نهایت بیشتر از روزهای قبل آماده مرگ شده ام 

آماده رفتن

حتی هر نفسی که میکشم 

منتظر نفس بعدی نیستم

تا شاید آخرین نفس کشیدن باشد ..

شاید ...


آقای ربات - حس آخرین ..

  • آقای ربات
  • چهارشنبه ۱۴ تیر ، ۱۴:۳۱ ب.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۲۶۹
۲ موافق نظرات شما ( ۴ )

باهام قهر کرده بود 

میدونستم 13ام باباش یه دورهمی تدارک دیده توی یکی از رستوران های گرون قیمت شهر 

میخواستم هر طور شده یک بار دیگه ببینمش 

هر طور شده 

یکی از گارسون های رستوران دوستم بود .. بهش رشوه دادم و من به جاش رفتم واستادم

وقتی اومدن رفتم کنار میزشون

منو دید کپ کرد

سفارششون رو گرفتم

اون پیتزا میخواست

زیر پیتزا روی کارتنش نوشتم

منو ببخش .. آشتی کن و بخند :)

سفارش ها رو که بردم براشون

پیتزا رو گذاشتم جلوش و رفتم از عقب تماشاش

هر تیکه ایی که برمیداشت یه کلمه میخوند و بهم یه نگاه میکرد و یه لبخند میزد

حالا که بهش فکر میکنم دل من همونجا تموم شد .. 

با اون لبخند های دلبرانه

آشتی کرد باهام .. لبخند زد و رفت

و دیگه ندیدمش تا بعد ها فهمیدم فردا روزش میرفتن مسافرت که تصادف کردن و همه خانواده شون و خودش .........................


واسه همینه به 13 ام میگم نحس ... 


آقای ربات . حالت تلخ :(

۱ موافق نظرات شما ( ۱ )

اینجا ایران

هوا آفتابی

من منتظر

منتظر باز شدن چشمانت

منتظر زنگ زدن ساعتی که به حوالی تو کوک شده 

و بیخیال مثل همیشه ..

آدامس در دهان و سوت زنان کنار قبرت پرسه میزنم ...

بلند شو صبح شده ...


آقای ربات - بیخیال

  • آقای ربات
  • يكشنبه ۱۱ تیر ، ۱۰:۴۴ ق.ظ
  • توییت
  • بازدید : ۲۰۸
۲ موافق نظرات شما ( ۲ )

آنلاین که میشوی 

همین یک اتفاق کوچک خیلی چیز ها را تکان میدهد

آنلاین که میشوی 

انگشتانم تب میکنند 

نمیتوانند تایپ کنند

آنلاین که میشوی کامپیوترم دائم هنگ میکند 

انگار آنلاین که میشوی 

تمام من آفلاین میشود ...


آقای ربات - آفلاین

  • آقای ربات
  • چهارشنبه ۷ تیر ، ۱۵:۵۱ ب.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۲۰۹
۲ موافق نظرات شما ( ۱ )

با خدا ملاقات در مه

اعتراض موندن

ناخودآگاه از دل 

خیلیان که جا موندن ...


آقای ربات .

  • آقای ربات
  • سه شنبه ۶ تیر ، ۲۰:۵۳ ب.ظ
  • توییت
  • بازدید : ۱۸۰
۱ موافق نظرات شما ( ۰ )