من از این دست ها نداشتم که تکیه گاهم باشه

که باهاش مچ بندازم

که دستش رو بگیرم

که قوی بودنش رو حس کنم

که ازش الگو بگیرم

تویی که داری قدرش رو بدون....


آقای ربات - پدر

  • آقای ربات
  • چهارشنبه ۲۱ تیر ، ۱۹:۱۲ ب.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۲۱۳
۳ موافق نظرات شما ( ۳ )

حس میکنم دوباره کد های قدیمی ام را پیدا کرده ام

با ریکاوری

و دوباره ربات خوب قدیم ها شده ام

حس میکنم منطق من از احساسم بیشتر شده 

و این روزها بیشتر برنامه نویسی میکنم

هر چیزی میسازم

بازی - ماشین حساب - دفترچه تلفن .. هر چیزی ...

گاهی اوقات هم ویروس ! 

خلاصه که به این روزها خیلی علاقه مند شده ام 

این روزهایم جذاب هستند 

دیگر تنهایی را حس نمیکنم

تنها نیستم چون تابع ها با من هستند 

ماژول ها 

سمی کولن ها 

اسکریپت ها همه با من هستند 

خانواده من هستند 

و من مینویسم تا گردش خونم بالا برود

این روزها به آینده امید زیادی دارم ...

روزها عوض خواهند شد


آقای ربات - برنامه نویسی از چهار صبح تا الان . 

  • آقای ربات
  • سه شنبه ۲۰ تیر ، ۰۷:۴۶ ق.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۲۷۷
۱ موافق نظرات شما ( ۱ )

چرا برای هر کسی که زندگی ام رو تعریف میکنم که امید بگیره و خداش رو شکر کنه

افسرده میشه؟


ربات.

  • آقای ربات
  • دوشنبه ۱۹ تیر ، ۲۲:۰۲ ب.ظ
  • توییت
  • بازدید : ۱۸۲
۱ موافق نظرات شما ( ۱ )

- یه آرزوی بزرگ کن.

+ چی بکنم ؟

- آرزو

+ آرزو چیه ؟؟ 


:(


هر وقت از وضعیتت نالان شدی 

هر وقت غر زدی 

هر وقت زیر کولر لم دادی و گفتی این چه وضعیته

هر وقت خداتو فراموش کردی و مثلا یادت نیست وقت نمازه و پشت گوش انداختی 

هر وقت اعتقاداتت گم شد 

هروقت گفتی خدا با من قهره

خدا به من نگاه نمیکنه

این کلیپ رو تماشا کن .


پی نوشت : خدایا شکرت :)


دانلود کلیپ

۲ موافق نظرات شما ( ۱ )

یک روز از خواب بیدار میشوم

وقتی از خواب بیدار شوم

هیچ دردی حس نخواهم کرد 

گویا همه چیز تمام شده باشد 

و من از همه طوفان ها و جنگ های زندگی ام جان سالم به در برده باشم

یک روز از خواب بیدارم خواهم شد 

و برای تمام هدف هایم تمام زورم را خواهم زد 

یک روز تغییر خواهم کرد

و دیگر برای روزهایی که گذشت گریه نخواهم کرد 

تلاش خواهم کرد تا روز هایی هم که دارم بی خود نگذرد

میروم رو به روی آینه

اسلحه را برمیدارم و یک گلوله شلیک میکنم به خود قدیمی ام 

و از آن روز ، از آن ساعت ، از آن ثانیه به بعد

یک ربات دیگر میشوم

یک روز از خواب بیدار خواهم شد و بی درنگ موهایم را از ته میزنم 

ریش میگذارم

و عینک خواهم زد .. از آن هایی که من را به بچه درس خوان ها شبیه میکند ! 

یک روز از خواب بیدار خواهم شد و به همه خواب ها و کابوس ها پایان خواهم داد

یک روز بدون خوردن صبحانه میزنم بیرون و کل شهر را میدوم 

میخواهم همه بفهمند من پیروز میدان شده ام 

میخواهم همه بفهمند من تنها بازمانده از آن روزهای بد ام

میخواهم در این شهر جشن به پا کنم

سیل اشک به پا کنم

یک روز به همه چیز پایان خواهم داد

نه به کسی دل میبندم

نه به چیزی وابسته میشوم

نه خودم را محدود به چند رویا و دعا و دعا میکنم

یک روز همه چیز خوب خواهد بود ... به شکلی خاص 

چقدر آن روز زیبا خواهد بود 

و چقدر زیباتر است وقتی بفهمم 

آن روز همین امروز است :)


آقای ربات - آپدیت در حال انجام شدن :) ---- 67%

  • آقای ربات
  • دوشنبه ۱۹ تیر ، ۰۸:۴۹ ق.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۲۵۹
۳ موافق نظرات شما ( ۱ )

حرف هایی هست 

که اگر بشنوی 

بدون هیچ خداحافظی میگذاری و میروی 

من این ها را به پای خجالتم مینویسم و نمیگویم

آری...


ربات.

  • آقای ربات
  • يكشنبه ۱۸ تیر ، ۱۸:۴۶ ب.ظ
  • توییت
  • بازدید : ۲۶۶
۱ موافق نظرات شما ( ۲ )

من آنقدر بد شدم

و آنقدر شکستم

که حال 

با یک چیز کوچک ریزه ریزه میشوم

میمیرم

من آنقدر ضعیف شدم

آنقدر در روزای خوب با تو تجزیه شدم

که دیگر اصلا انگار نیستم

من آنقدر غرق شدم

آنقدر افسرده شده ام 

که دیگر کنترل گریه ام دست خودم نیست

کافیست دو دقیقه من را تنها بگذاری

کافیست ...

اصلا چرا تنها بگذاری .. وقتی در جمعی نشسته ام و به بهانه دستشویی بلند میشوم و میروم

و پانزده دقیقه بعد می آیم با چشم های قرمز 

خودت حدس بزن هیچ حساسیت فصلی 15 دقیقه ایی این شکلی نمیکند ..

من آنقدر بد شم 

و آنقدر از خدا دور شدم

که حس میکنم نیستم

حس میکنم واقعا واقعا واقعا بدترین پسر دنیا شده ام 

حتی اگر امیدی باشد که برگردم اعتماد به نفس من صفر صفر است 

حتی زیر صفر 

من را میبینی ؟ من مرده ام 

من را از چیزی نترسان

من هیچ زندگی برای زندگی کردنش ندارم

من هیچ آینده ایی ندارم

من تباه شدم

سال ها پیش به خاطر یک لبخند برعکس 

من برباد رفتم

سال ها پیش ... به خاطر یک اشتباه کوچک

حالا نه میخواهم نصیحتم کنی 

نه میخواهم امید بدهی به من

نه میخواهم بگویی قوی باش 

حرف هایم هیچ مخاطب خاصی ندارد 

تو فکر کن جلوی یک آینه نشسته ام و با خودم بحث میکنم

با منی که نیست

با منی که مرده 


آقای ربات - یادگاری از بدترین حالت های روزهایم :(

۲ موافق نظرات شما ( ۱ )

خیلی چیز ها الان سر جایش نیست

مثلا در این لحظه 

باید هوا ابری بود 

باد شدید بود 

عصر که میشد برق ها میرفت

خیلی چیز ها سرجایش نیست

مثلا باید تنهای تنها بودم .. نه در میان انبوهی از مهمان ها 

مثلا باید اینقدر از دلم نمیگرفت

دلی که دیگر نمانده

اما بعضی وقت ها همان جایش میگیرد ..

مثلا باید ...

  • آقای ربات
  • يكشنبه ۱۸ تیر ، ۱۶:۰۷ ب.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۲۹۶
۲ موافق نظرات شما ( ۲ )

نه درس و مشقی

نه ضرب و تقسیم

نه جمع و تفریق

نه زنگ تفریح

بن بست یه مغز تعطیل

تو فکر ترک تحصیل

آدم همین وقتاست که میتونه همه رو بشناسه

بشمار سه رفت اونی که همش میگفتی جاش روی تخم چشماته

رفاقتا بوی خیانت میدن

نه نگو توی قیافه ات دیدم

یکی راست حسینی بم بگه که معنی رفیق رو کیا فهمیدن ؟ 

ای کاش که بتونم دلیل نامردی ها رو بدونم همین

تا دو نفر رو با هم آشنا کردم تیم شدن که بعد منو بکوبن زمین .......


آقای ربات .

  • آقای ربات
  • يكشنبه ۱۸ تیر ، ۱۵:۴۰ ب.ظ
  • توییت
  • بازدید : ۲۶۵
۲ موافق نظرات شما ( ۳ )
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نظرات شما ( ۳ )