به صفحه رو به رویم خیره میشوم

یک صفحه هشت در هشت یکی در میان سیاه و سفید 

مهره ها را برمیدارم

از نو میچینم 

وزیر دارد 

وزیر ندارم

رخ دارد 

رخ ندارم

پیاده دارد 

پیاده ندارم

من هیچ چیزی به جز خودم ندارم و او همه چیز دارد 

سعی میکنم حرکت بعدی را پیش بینی کنم 

نمیشود 

عصبانی میشوم .. همه مهره ها را بهم میریزم

نگاهی به شاه سیاه که هنوز سر پا است می اندازم 

او منم یا من او ؟؟ نمیدانم .. فقط این را میدانم جفتمان از ته دل سیاه شدیم

به آسمان نگاه میکنم 

سیاه سیاه شده .. مثل قلبم

چرا این شب ها تمام نمیشود ؟ 

چرا این دردسر ها تمام نمیشود ؟ 

من از این شب ها که فقط رفتن آدم ها را نشان میدهد متنفرم .....

من از این زندگی که هر روز بیشتر و بیشتر افسرده تر و سرد ترم میکند بیذارم

دیگر این شب ها ساعت را برای نماز و بیدار شدن کوک نمیکنم

دیگر کاری به غلط املایی های نوشته های وبلاگم ندارم

دیگر این روزها قید خیلی از چیز ها را زده ام .. مثل دوست داشتن .. مثل عشق .. مثل احساسات

دیگر منتظرت نمیمانم .. شاید گاهی در عرض پنج دقیقه کل روزهایی که بودی را مرور کنم فقط ....

دیگر زندگی را خوب نمیبینم

دوست دارم همه روزهای زندگی من ابری باشد 

آسمان خاکستری 

زمین تیره

هوا پر از سر و صدای رعد و برق

و شب هایی ترسناک ..

پر از توهم

پر از دلشوره 

دوست دارم همه فصل های زندگی من پاییز باشد ...

متنفرم از این روزهایم

از این کار هایم 

از تکرار اشتباهاتم

من این روز ها 

به خاطر عوضی بازی های خیلی ها عوض شده ام .. 


آقای ربات - متنفر

۲ موافق نظرات شما ( ۱ )

خب درسته باهام قهر کرده بود 

اما امروز رفتم وبلاگش رو ببینم 

پاک شده بود 

نمیدونم توی کدوم دفترم

توی کدوم صفحه اش 

توی کدوم خطش 

شروع دنیای قشنگم رو 

اما مهم نیست ...

امروز تموم شد 

تمومش کردی 

به من خوبی و خوشی نیومده .. حتی یه ذره .. حتی یکم

نمیدونستی که با چه ذوقی واست اسم انتخاب کردم خانم ربات

حقش نبود بری 

آفلاین شی 


ربات.

  • آقای ربات
  • يكشنبه ۲۲ مرداد ، ۲۳:۳۵ ب.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۲۲۷
۲ موافق نظرات شما ( ۱ )

صداش کردم

جوابمو نداد

دوباره صداش کردم

جوابمو بازم نداد

سه باره صداش کردم

معمولا این بار جواب میداد

اما نداد


خب پیش میاد دیگه ...

فقط نذار فکر کنم که تو رو هم دارم از دست میدم. خب ؟ 


آقای ربات - m.R

  • آقای ربات
  • يكشنبه ۲۲ مرداد ، ۰۰:۴۱ ق.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۲۱۹
۲ موافق نظرات شما ( ۲ )

خودت رفتی ولی عشقت نرفته 

من عاشق تر شدم هفته به هفته ...


ربات.

  • آقای ربات
  • يكشنبه ۲۲ مرداد ، ۰۰:۰۴ ق.ظ
  • توییت
  • بازدید : ۳۱۷
۲ موافق نظرات شما ( ۲ )

دیشب نوشتم : 

من چقدر با احساس واسش وقت گذاشتم و نوشتم

اون چقدر بی احساس و سرد خوند و صفحه رو بست.


خیلیا به خودشون گرفتن

خیلیا هم تهمت زدن

اما اینجا بگم که این دو خط مربوط به خیلیاس .. خیلی هااااااا

و فقط اونایی فهمیدن که شامل این دو خط هستن یا نه که در موردش با من حرف زدن

پس تکرار میکنم .. این حرفم به خیلی ها بود . 


ربات.

  • آقای ربات
  • شنبه ۲۱ مرداد ، ۲۲:۳۳ ب.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۱۹۳
۱ موافق نظرات شما ( ۱ )

وقتی صداش میکنم و میگه جان 

حواسش هست به لرزش دستام ؟! 


(میخواستم چیز دیگه ایی بنویسم اما شما قافیه را دریاب :) ! ) 


ربات.

  • آقای ربات
  • شنبه ۲۱ مرداد ، ۲۱:۴۹ ب.ظ
  • توییت
  • بازدید : ۲۸۶
۱ موافق نظرات شما ( ۱ )

از رفتن های با خداحافظی متنفر بود 

از رفتن های بی خداحافظی متنفرم


انگار حس میکنم واسه طرف مقابل اندازه خیار ارزش نداشتم :/


ربات.

  • آقای ربات
  • جمعه ۲۰ مرداد ، ۲۳:۴۷ ب.ظ
  • توییت
  • بازدید : ۱۹۹
۲ موافق نظرات شما ( ۲ )

همه شعرهاش رو توی دفترم نوشتم 

ولی فقط این یه دونه حرفش همیشه تو ذهنم ثبت شده 


گاهی نمیشود که نمیشود .......


هر بار که میخونم یک دقیقه سکوت میکنم و به عمق فاجعه پی میبرم :(


ربات.

  • آقای ربات
  • جمعه ۲۰ مرداد ، ۲۲:۴۹ ب.ظ
  • توییت
  • بازدید : ۱۸۷
۲ موافق نظرات شما ( ۲ )

من چقدر با احساس واسش وقت گذاشتم و نوشتم

و چقدر بی احساس و سرد خوند و صفحه رو بست .


ربات.

  • آقای ربات
  • جمعه ۲۰ مرداد ، ۲۲:۲۴ ب.ظ
  • توییت
  • بازدید : ۲۲۱
۲ موافق نظرات شما ( ۲ )

و شاید تقدیرش چنین بود که لحظه هایی از عمرش را با تو همدل باشد ...


ربات.

  • آقای ربات
  • جمعه ۲۰ مرداد ، ۲۲:۱۵ ب.ظ
  • توییت
  • بازدید : ۳۲۱
۲ موافق نظرات شما ( ۵ )