کتاب های جدید
کنکور جدید 
رشته جدید
اراده جدید
مسئولیت جدید
روزای جدید
زندگی جدید
و یک من جدید :)
پی نوشت : عکس تار شد :( حوصله نداشتم دوباره بگیرم این روزا بی حوصله ترین پسر دنیام
  • آقای ربات
  • يكشنبه ۲۵ تیر ، ۱۳:۴۰ ب.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۳۲۱
۲ موافق نظرات شما ( ۴ )

یادمه 16 سالم بود

اولین بار تو رو توی یه مجله دیدم

همه اش رو خوندم

شاید بگن جو گیر شد 

ولی من از اون روز به بعد مثل نابغه ها رفتار کردم

مثل خودت

رفتم از این مکعب روبیک ها خریدم

یاد گرفتم که کاملش کنم

تمام مسائل هندسه ام رو دیگه خودم حل میکردم

عاشق ریاضی شدم

من تو رو الگوی خودم قرار دادم 

حس میکردم یه روز میتونم بیام و از نزدیک ببنیمت

تو دانشگاه استنفورد

یادش بخیر .. روزگاری داشتیم..

وقتی درس میخوندم چشمامو میبستم و حس میکردم تو استاد منی 

من به خاطر تو اینقدر به ریاضی علاقه مند شدم

ملکه ریاضی جهان و ایران

و حالا امروز خبر دردناک مرگت رو شنیدم ......

هنوز موندم .. شاید دروغه .. شاید شایعه اس .. ولی نه .. تایید شده خبر ...

لعنت به این سرطان کوفتی .. 

حالا من یه مسئولیت بزرگتری دارم 

میخوام داروساز شم و ریشه سرطان رو بکنم .. میخوام داروی درمان سرطان .. هر نوعی رو بسازم

دیگه نمیخوام الگوهای زندگیم مثل تو برن

و حالا من تو رو توی خیالی میبینم که نیست

یک چراغ در تاریکی 

که حالا تاریک شد 


روحت شاد.

  • آقای ربات
  • شنبه ۲۴ تیر ، ۱۴:۱۴ ب.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۳۰۶
۱ موافق نظرات شما ( ۳ )

تو فکرم بود امروز هم خاص تر باشه

ولی با یه نصیحت تمومش میکنم

سعی کنید تو فضای مجازی وقتی چیزی رو ول میکنید

کلا حذفش کنید

حالا چه میخواد یه دوستی باشه

یا یه وبلاگ باشه 

یا یه چت روم باشه

حذف کنید و رد بشید

من وقتی به وبلاگ هایی نگاه میکنم که یکی دو سال پیش آپدیت شدن

و کلی توش مطالب قشنگی دارن

گریه ام میگیره .. یه جور حس غریبی پیدا میکنم

نکنید این کار :/


به امید روزی که هر چیزی تو اینترنت میبینیم آپدیت شده و به روز باشه . 

  • آقای ربات
  • شنبه ۲۴ تیر ، ۰۹:۱۸ ق.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۱۹۵
۰ موافق نظرات شما ( ۳ )

...

به یاد تو امشب وبلاگم یک ساله میشود

کاش بودی تا برای دلتنگی هایم روزهای کمتری صرف میشد

کاش بودی تا با خط خطی های شبانه

کسی را نمیگریاندم

کاش یک سال نمیشد و برمیگشتی 

تا برای من 

برای دست هایم

برای اشک هایم

برای شب های سخت بی تو

برای تنهایی هایم

کاش بودی تا خدا کاری میکرد

کاش بودی تا این صفحه وبلاگ

فشار سخت واژه ها را کمتر تحمل میکرد

امشب را کمی خاص تر میخواهم

از خودم چیزی ننوشتم .. فقط قالب کپی کردم 

از شاملو از فروغ از گروس از ...

میدانم از اینها هر کسی در این دنیا نیست ، امشب در گور خواهد لرزید ! 

و هر کسی هم که هست از صدای گوش خراش ناقوس نوشته هایم حالت تهوع خواهد گرفت

امشب را کمی خاص تر میخواهم

خاص .. مثل همان شبی که خاص رفتی 

خاص و بی دلیل 

بدون یک خداحافظی

امشب را کمی خاص تر میخواهم

با یک نوع سردرد خفیف در شقیقه هایم

نمیخواهم از یادم برود

تو را . بهترین روزهای زندگی ام را . شب ها و گریه های یک مرد را 

امشب را کمی خاص تر میخواهم

درست مثل خودت 

درست مثل روز تولد آقای ربات

درست مثل پایان تمام زندگی من

و تولد یک وبلاگ و یک شخصیت جدید


پی نوشت : کاش اون یکی ربات هم بود امشب :)

پی نوشت 2 : یکسال گذشت .. معلوم نیست از این به بعد چی باشه .. در هر حال حلالم کنید.


آقای ربات - وبلاگ یک ساله میشود ...

۲ موافق نظرات شما ( ۱۱ )

یواش یواش 

داره دلم براش

تنگ میشه


کجایی ربات ؟

:(


آقای ربات - ربات ها هم دل دارن دیگه ...

۰ موافق نظرات شما ( ۲ )

تا تو آنی بودی که من میخواستم

برایت آنی بودم که تو میخواستی 


امضا.ربات

  • آقای ربات
  • جمعه ۲۳ تیر ، ۰۸:۲۹ ق.ظ
  • توییت
  • بازدید : ۲۴۷
۱ موافق نظرات شما ( ۱ )

این روز ها دوباره سر و کله یک دوست خیلی قدیمی پیدا شده

میخواهم بنویسم دلم برایت تنگ شده 

میخواهم بنویسم میشود کمی دوباره برگردی ؟ 

میخواهم چیزی شبیه به ترانه برایش بنویسم

یا خم ابروانش را نقاشی کنم

میخواهم برایش یک روز کامل حرف بزنم و از اتفاقاتی که افتاده حرف بزنم 

میخواهم برایش از آینده ایی بنویسم که شبیه هم شده ایم

اما 

از او خیلی میترسم

خیلی قلبش نازک شده 

میترسم

باز بگذارد و برود

من به اندازه تمام خواستن هایم از او میترسم

و

اصلا این روزها به خودم قول داده ام از کسی یا چیزی ننویسم

که به شخص خاصی مربوط باشد 

من چرا مینویسم ؟ 

نمیدانم 


اقای ربات - ...

  • آقای ربات
  • پنجشنبه ۲۲ تیر ، ۱۸:۵۸ ب.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۲۸۲
۰ موافق نظرات شما ( ۰ )

اگر دقت کنی 

فکر کنم یک هفته ایی میشود از تو نمینویسم

آری از تو

از همان یار قدیمی 

از همانی که برای انجام هر کارش از من اجازه میگرفت

این روزها 

از تو نوشتن 

یک حس و حال تازه میخواهد 

یک جور شوق به درخت های انگور تازه

یک جور نسیم خنک کننده روی گونه هایم

یک جور لبخند برعکس 

این روزها 

بهانه از تو فرار کردنم شده درس .. شده مشغول بودن به کار های ساده

اما فراموشت نکردم

این روزها کوتاه مینویسم 

نه مینویسم بخوانند 

نه مینویسم لذت ببرند

فقط مینویسم 

که بفهمند زنده ام

این روزها 

برای من

منی که مرده ام 

خیلی سخت

و دلشکننده میگذرد .. :)


 

پی نوشت : آهنگ از دایان به اسم ارتفاع خیلی زیاده

آقای ربات - حس و حال تازه

۲ موافق نظرات شما ( ۰ )

من از این دست ها نداشتم که تکیه گاهم باشه

که باهاش مچ بندازم

که دستش رو بگیرم

که قوی بودنش رو حس کنم

که ازش الگو بگیرم

تویی که داری قدرش رو بدون....


آقای ربات - پدر

  • آقای ربات
  • چهارشنبه ۲۱ تیر ، ۱۹:۱۲ ب.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۲۱۳
۳ موافق نظرات شما ( ۳ )

حس میکنم دوباره کد های قدیمی ام را پیدا کرده ام

با ریکاوری

و دوباره ربات خوب قدیم ها شده ام

حس میکنم منطق من از احساسم بیشتر شده 

و این روزها بیشتر برنامه نویسی میکنم

هر چیزی میسازم

بازی - ماشین حساب - دفترچه تلفن .. هر چیزی ...

گاهی اوقات هم ویروس ! 

خلاصه که به این روزها خیلی علاقه مند شده ام 

این روزهایم جذاب هستند 

دیگر تنهایی را حس نمیکنم

تنها نیستم چون تابع ها با من هستند 

ماژول ها 

سمی کولن ها 

اسکریپت ها همه با من هستند 

خانواده من هستند 

و من مینویسم تا گردش خونم بالا برود

این روزها به آینده امید زیادی دارم ...

روزها عوض خواهند شد


آقای ربات - برنامه نویسی از چهار صبح تا الان . 

  • آقای ربات
  • سه شنبه ۲۰ تیر ، ۰۷:۴۶ ق.ظ
  • روزنوشت
  • بازدید : ۲۷۷
۱ موافق نظرات شما ( ۱ )