حالا که رفته ای بگذار برایت بنویسم. البته سوتفاهم نشود جانا. همیشه برای تو نوشته ام. حتی در غمگین ترین شعرهای منم از تو سرنخی پیدا میشود. حالا که رفته ای، به اندازه یک فنجان چای ناقابل بمان. تلخش میکنم. بمان و تلخی اش را قسمت میکنیم با هم تا برای تو هم راحت تر پایین رود.

 

بعد تو

آدم فراوان است

درست

خودت میدانی، خودم هم میدانم

اما بعد تو شکستن تک تک دل اینها، تقصیر توست

 

بعد تو، تقصیر توست که من یک سنگ دل بی رحم میشوم

 

تقصیر توست که بیگانه میشوم با هر چه خوبی که بود

 

تقصیر توست که رنگ به روزگارم نمی آید و خنده بر لبانم

 

آری تقصیر توست، تو باید به خدا جواب پس بدهی

 

خدا هم ببخشد تو را

 

من نمیبخشم..!

 

 

"آنقدر زیبا دوستت داشتم، آنقدر مقدس بودی برایم

که تو رفتی، انگار برای یک مسلمان خدا رفت..!"

 

ثبت شود به وقت دوازدهم تیر ماه سال هزار و سیصد و نود و نه خورشیدی.

آقای ربات.

  • آقای ربات
  • پنجشنبه ۱۲ تیر ، ۲۳:۵۶ ب.ظ
  • بازدید : ۱۴۷

تعداد نظرات این پست ۰ است ...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">