آرام آرام ، باران ، تند تند میشد
داشت تمام خانه های که با کاغذ ساخته بودم نم میکشید
تمام جوهر دوستت دارم هایی که روی دیوار هایش نوشته بودم حالا یک مشت اشک بود
داشت آرام آرام، تند میشد
حس کردم دلی آن دور ها
زیر خروار ها خاک دفن شد
به دستان باران قاتل
به دستور دنیای نامرد
چشمان من نظاره گر تمام رفتن هایت هست و میماند
تا دلت میخواهد برو
چتر را هم با خودت ببر
زمین خیسی که نفس می‌کشید
یک فرق با صورت خیس من داشت
من نفس نمیکشیدم
هیچ
بی هیچ ترسی از مردن
به خدا قسم که مردن و فرار کردن
از این دنیا
میتواند زیرکانه ترین کار باشد
قبل از اینکه باران من را هم زیر خاک بکند
من که نه
یک مشت سیاهی
داشت آرام آرام،تند تند میشد
هوا از حالت غمگینانه نمناکش
به حالت رقص بی وقفه از گریه
تغییر کرده بود
و به من
مژده تلخی مزه کاغذ های نم کشیده و مچاله پر از دوستت دارم های عبث را میداد
حالا به جایی رسیده بودم که
درد عریانی شلاق های دانه دانه آب را
روی بدنم حس نمیکردم
نه نه
دلم قرص برگشتن نبود
نترس
هیچگاه روی خوش نخواهی دید
در این راه بیراهه
باران هوس آرام شدن نداشت
دلم میخواست با صدایی گرم و رسا
فریاد جا بگذارم در گوشش
بگویم چیز تازه ای نیست
رفتن
آرام باش
و صبوری کن
به زودی باد برای بدرقه ات
هو هو خواهد کرد
و
من
اینبار
آب چشمانم را پشت پایت جا میگذارم
تا دوباره برگردی
برگردی و آرام آرام،تند تند شوی
.....


ربات،آخرین های اسفند

تعداد نظرات این پست ۲ است ...

۲۹ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۰۹
داداش من روز پسر بهت تبریک گفتم.حالا هم باید تبریک بگم؟!:/
چیو ؟
۲۲ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۵۸
روز مرد رو
خخخ
نمیدونم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">