صدای افتادن و شکسته شدن جام شراب ، مرا از خواب میپراند

بدنم خشک شده و درد دارد .. کل دیشب را در همین کاناپه قدیمی خوابیده بودم ! 

به زور از جایم بلند میشوم و با چند حرکت کششی سعی میکنم سرحال تر شوم

آخر میدانی .. اولین روز از سی و یک سالگی ام باید بهتر باشد .. کمی متفاوت تر از سه ماه تاریکی که گذشت .. 

تیکه های شکسته جام را جمع میکنم .. خانه را مرتب میکنم .. نگاهی به مبل ها می اندازم .. خیلی کهنه شده اند 

و کلی هم گرد و غبار روی آنها نشسته .. باید عوض شوند .. پرده های خانه باید شسته شوند .. تزئینی ها باید گردگیری شوند 

میروم به اتاقم و از کشوی اول دفترچه یادداشت مشکی ام را برمیدارم با یک خودکار مشکی ! مینویسم .. 

روز اول : 

"امروز خیلی عجیب است .. درصد خلوص هوا بیشتر شده و به خاطر همین من احساس سرزندگی بیشتری دارم .. 

آسمان نسبتا صاف و آفتابی و خبری از باران نیست .. باید کمی حساب و کتاب کنم و با همین سرمایه اندکی که 

برایم مانده یک داروخانه و یک آزمایشگاه برپا کنم .. من در عرض 9 ماه کل صنعت داروی کشور را در دست گرفتم نباید این کار سختی باشد ! 

باید کمی به خودم بیایم .. خود اصلی و تلاشگرم .. هنوز کلی ایده در سرم است که رشد نکرده اند .. من نباید به این راحتی بمیرم."

 

حساب کتاب میکنم .. همه این مبل های کهنه باید دور ریخته شوند .. پوسیده شده اند و دیگر قابل استفاده نیستند ...

چند کارگر باید استخدام کنم که همین امروز کل خانه را تمیز کنند  .. در طی این مدت من هم شاید بتوانم در حیاط خانه آفتاب بگیرم 

و به فکر یک مکان خوب برای تاسیس داروخانه باشم .. در شلوغ ترین مکان شهر .. در گران ترین منطقه و شیک ترینش .. 

هنوز آنقدر سرمایه دارم که بتوانم به این گزینه فکر کنم ! 

کارگر ها می آیند .. کارشان را شروع میکنند .. نزدیک ظهر شده .. باید ناهار سفارش بدهم .. 

اما نه .. این بار میخواهم خودم پا به بیرون بگذارم و کمی قدم بزنم .. بدون ماشین و رانندگی .. 

از خانه میزنم بیرون .. 

من برای یک بازی جدید آماده ام .. برای سروصدای بزرگ .. برای یک اخطار دوباره 

من آماده ام .. برای هر آنچه در سرم هست .. برای واقعی کردنشان 

آنقدر آماده ام که به هرسو نگاه میکنم پیروزی میبینم .. 

آدم ها مدام روی سرم رژه میروند .. روی اعصابند .. اما ملالی نیست ! .. عادت میکنم 

هر قدم که برمیدارم جایش در خیابان میماند .. خیلی وقت است قدم نزده ام . اینقدر طولانی .. اینقدر واقعی .. 

من برای یک بازی جدید آماده ام .. اما این بار تن به باختن نمیدهم ..

 

غذا سفارش میدهم و منتظر میمانم .. 

به صفحه گوشی ام خیره میشوم .. به وزیر بگویم ؟ .. نه بگذار خودش بفهمد .. 

به او بگویم ؟؟ دیشب به من پیام داد .. یعنی هنوز در فکرش جای دارم .. حتی اگر در قلبش نباشم .. نمیدانم ..

غذا ها را میگیرم و به سمت خانه حرکت میکنم 

میرسم .. غذا ها را پخش میکنم بین کارگران و آنها را به سمت میز غذا خوری دعوت میکنم .. 

از زندگیشان میپرسم .. از اینکه چقدر زحمت میکشند و چقدر آرزوهای معمولی دارند .. 

از اینکه میبینم حال من آرزوی آینده خیلی از آدم هاست خدا را شکر میکنم و قدر لحظه هایم را میدانم 

و کارشان را زود تمام میکنند .. دستمزدشان را دوبرابر میدهم و خنده را روی لب هایشان میکارم و میروند .. 

حالا قلعه من شد عالی ..  فقط مبل کم دارد .. 

جلو میروم و رو به روی مجسمه شاه سیاه شطرنج می ایستم ... انگار همین دیشب بود که کادو گرفتمش از بهترین فرد زندگی ام ... 

به ساعت نگاه میکنم .. 4 بعد از ظهر .. 

میزنم بیرون و نگاهی به ماشینم می اندازم .. خیلی وقت است سوارش نشده ام و خیلی هم کثیف شده .. 

باید سری به کارواش بزنم و بعد دنبال یک دست مبل سلطنتی و شیک باشم ! 

 

حالا درست شد ... قلعه کامل شد .. :)

بهش پیام دادم : "شاید برات مهم نباشه ، اما من دوباره شروع کردم .. "

به وزیر هم گفتم : "زمان بیداری فرا رسید.."

و گوشی رو خاموش میکنم و میندازم روی تخت .. 

جعبه ایی رو از توی کشوی آخر در میارم .. یک جعبه دراز .. 

با دقت گرد و خاک های روش رو تمیز میکنم و به نماد تاج روی جعبه خیره میشم .. 

بازش میکنم 

شمشیر بزرگ و برنده پادشاه .... 

که جد من به پدربزرگم داده و پدربزرگم به پدرم و در نهایت به دست های من رسیده 

پدرم شمشیر رو داد به دستم و گفت بجنگ

بجنگ تا وقتی که پیروز نشدی ..

من این سه ماه این جمله رو یادم رفته بود .. 

کوتاهی کردم .. به عکسش خیره میشم .. به عکس پدرم .. به پادشاه بزرگ .. 

و زیر لب زمزمه میکنم .. منو ببخش پدر ...

 

ربات.

تعداد نظرات این پست ۲ است ...

۰۲ آذر ۹۶ ، ۱۹:۲۰
ب من خصوصی بگو !
وزیر کیه :/
او کیه :/
D:
قسمت های قبلی رو نخوندی !؟ 
۰۲ آذر ۹۶ ، ۱۹:۴۸
خب معلوم نبود :|
حالا میگم بهت ... ! 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">