قدیما (دو سه سال پیش ) وقتی از دوستام میپرسیدم بزرگترین آرزوتون چیه ؟ 

میگفتن یه کلبه وسط یه جنگل .. تک و تنها ... 

بهشون میخندیدم .. ته دلم 

من پر بودم از دانش 

پر بودم از هدف هایی که براشون از ته دل میجنگیدم

نه تنهایی میخواستم

نه کلبه وسط جنگل

من میخواستم پشت یکی از میز های گوگل بشینم

یه مدرسه بزرگ برنامه نویسی بزنم

یه پدر پولدار باشم 


اما حالا

من افتادم وسط همون کلبه توی جنگل .. تک و تنها 

و دوستام در حال رسیدن به چیزایی ان که آرزوی من بود :(


ربات.

تعداد نظرات این پست ۳ است ...

۲۷ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۳۹
پاشو بجنگ پاشو مبارزه کن مثل ترسوا نشستی که چی بشه ؟! منتظر کدوم معجزه ای ؟! 

+ازت خواهش میکنم کتاب کیمیاگر پائولو کوئیلو رو بخون خواهش میکنم 
!
۲۷ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۵
انقدرام کلبه ی توی جنگل و البته تنهایی بد نیس...خیلیم رویاییه:)
من ازش بدم میاد
۲۷ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۴۳
 اه ! دیگ حال بهم زن شدی.

تا کی میخای اون آدم ضعیفه باشی ؟!


خخخخخخخخخخخ

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">